نوروزشدگی ملت ایران
از نوروزشدگی هویت ملی تا همگرایی نوروزی در جغرافیای اسلام
نادر صدیقی| نویسنده و پژوهشگر
" این دعایی که در تحویل (سال) وارد شده است، تحقق پیدا کرد در ملت ما:
یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الابْصارِ، یا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهار، یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الاحْوالِ، حَوِّلْ حالَنا الی احسَنِ الْحالِ.
. این تحقق پیدا کرد؛ یعنی، متحول شد حال ما از آن خوف به یک قدرت، از آن ضعف به یک قدرت بزرگ، از آن خوفها به یک شجاعت. تمام گرفتاریها را همه از یادشان رفت. تمام خودبینیها، همه از بین رفت. یکدفعه یک ملت سی و چند میلیونی از یک حالی که در طول مدت شاهنشاهی اینها داشتند و در این آخر تقویت شده بود، روح یأس و روح بدبینی و روح ترس و اینها که جرأت نمیکرد یک آدم در داخل منزل خودش راجع به ساواک - فرضاً - راجع به اعلیحضرت همایونی! باشد، تو داخل منزلش، پیش اولادش جرأت نمیکرد یک کلمه بگوید؛ پسر از پدر میترسید؛ پدر از پسر، برادر از برادر. این چی بود؟ این کی بود که ما را اینطور شجاع کرد؟ ما بعد از آن همه ترس وخوفی که همهمان داشتیم، چه شد که یکدفعه متحول شدیم به یک روحهای شجاع؟ "(امام خمینی )
-نوروز ناسیونالیسم بی جاساز ایرانی
"نوروز یک جشن پرپیشینه و پارسی است.این جشن با اعراب و زبان عربی هیچ گونه ارتباطی ندارد.لذا شایسته نیست که ایرانیان پارسی زبان این رسم ملی را با "ادعیه عربی"آغاز کنند."
"شب عیده مادر جون اصلا می خوام براتون دعای سال تحویل بخونم:یا مقلب القلوب والابصار یا مدبر الیل والنهار!صبر کن ببینم!چرا این دعا عربیه؟مگر نه اینکه این عید نوروز مال جمشید شاه صدهاسال پیش به زمان زرتشت برمی گرده؟چرا عربیه؟
من فارسیشو می گم براتون!ای نگهدارنده همین وهمان!از ما که دیگه گذشت،ما که دیگه چیزی لازم نداریم به داد جوانهای ما برس!..کاری بکن که دوباره عشق،دوستی مابین مردم ایران مثل سابق رایج بشه!.."
( "من و تو"،هوتن شو نوروز 91 )
بازتوصیف نوروزی از هستی ملی وتعریف" بی- جا-سازنده " وقلمروزدایی شده از هویت ملی در دو متن مذکور، در قالب دو رویکرد کاملا متفاوت به نوروز خود را به نمایش نهاده :ملت در تعریف خمینی وار این واژه با توسل به اصل تعیین مقدرات وخود متحول سازی وخود مدیری معنایِ محصل خود را می یابد.ملت یعنی نوروز شدگی مستمر هستی ملی ،یعنی رابطه ای که ملت با خود برقرار می کند به منظور تحول ونوآفرینی خود.یعنی خودسازی ملی .ملت در ناسیونالیسم بی جاساز ایرانی ازخلال شبکه ای از قلمرو زدایی ها وبی –جا-سازی ها تعریف می شود:بی جا شدن از واقعیت جامعه شناختی،بی جا شدن از واقعیت اسلامی ،اقوامی،اقشاری (اقشار مدرن وسنتی ) وچند زبانی وچند فرهنگی ایران :عربی زدایی ،اسلام زدایی ،قلمروزدایی از مشترکات فرهنگی با همسایگان، بی جغرافیا سازی وتجرید ایران از جهان نزدیک ومسلمان به توهم اتصال مستقیم وبی واسطه با غرب.
تعریف خمینی از ملت نوروزی است وهرروزی.یعنی ناظر بر تغییر وتحولی است که ملت باید به طور هرروزه ومستمر در خود ایجاد خود تا تبدیل به یک ملت دگر شود.ملت در تعریف ناسیونالیسم بی جاسازی ایرانی امری است دیروزی وناظر است بر آن "دیروز ما" که به عنوان یک هستی ضد عرب ویا ضد ترک وضد مشترکات همسایگانی مکشوف شرق شناسی شده است .امری که برنارد لوئیس به شکل فشرده آن را "استثنای ایران " می نامد وناسیونال فاشیسم ایران-شاهی-ایرانشهری آن را به شکل مستثنی باوریِ وتمایز ماهوی وجوهری ازجغرافیای مسلمان وترک وعرب درونی کرده است.
ملت در تعریف ایران-شاهی ودر بازتوصیف ناسیونال فاشیستی از تاریخ ایران-شاهی،هویتی است که ریشه در یک ناخودآگاه راز آلود دارد وجز توسط راز دان ها،یعنی حاملین نظریه وعلم ایران نمی تواند فراچنگ آید.ملت در تعریف خمینی وار از هویت ملی با یک خودآگاهی هرروزه پیوند می یابد.یعنی همان "معنویت سیاسی " که فوکو در انقلاب اسلامی دیده بود و آن را دگرگونی در طریقه بودن ملت ودر نهایت تبدیل شدن ملت به چیزی غیر از خود می دانست.خود سازی ملت از خلال تهور در سخنگویی وتحول از طریق همین سخنگویی به نمایندگی از خود.
از این لحاظ انقلاب اسلامی لحظه نوروزی ملت ایران بود.لحظه گذار از مفهوم انتزاعی ملت وهویت ملی به ملت شدگی ملت در پرتو کردارهای گفتمانی ودیدمانیِ تعیین مقدرات ملت.ایران به مثابه یک کشور وبه مثابه یک تمدن موجودیتی هزاره ای دارد اما هستی مستقلی به نام ملت ایران در تمام قرون ایران-شاهی هیچگاه به عرصه تخیل درنیامد.در زیباترین تعریف نظامی گنجوی نیز آن گاه که شاعر ایران را "دل زمین " می نامد نمی تواند دلی جز شاه برای آن زمین وزمان ایرانی به عرصه تخیل درآورد:
دل تویی وین مثل حکایت توست
که دل مملکت ولایت تست
تاریخ ایران به این اعتبار هم قدمتِ تاریخ ملت نیست،تاریخ ایران –شاهی است ودر دوران معاصر، کشف مجددِ تاریخ ایران-شاهی توسط شرق شناسی است.کشف سوژه ای به نام ملت از دل تامل در تاریخ باستان وپیشا اسلامی برآمد نکرد،تنها در بازتعریف تاریخ اسلام است که در فضای اندیشگی روشنفکران مسلمان در مصر وعثمانی وسپس در نجف وتبریز وتهران وباکو سوژه ای تازه به نام ملت در تقابل با استبداد قرون خلافت وسلطنت سربرمی آورد.
مردم به مثابه ملت در آن تاریخ ایران- شاهی وجود ندارد،فقط درلحظه مقلب القلوبی ملت یعنی لحظه نوروزی ونوآفرینی ملت توسط خود است که پدیده نوینی به نام ملت در قلب مفهوم ایران جای می گیرد.این لحظه تبدیل زوج "ایران-شاه" به "ایران-ملت " است وتولد ملت ایران در مفهوم مستقل،انضمامی ومحصل آن.فقط در انقلاب اسلامی است که ملت در تمامیت خود ،خودش را از جانب خودش نشان می دهد وبه همان شیوه ای که خودش را نشان می دهد ،دیده می شود.آن لحظه پدیداری ملت بود وملت شدن یعنی پدیدار شدن ملت در قالب گفتمان مستقل ودیدمان مستقل خود.ملت به این اعتبار هستی خود را توسط دو گزاره سلبی وایجابی ابراز واحراز می کند:گزاره "پدران ما چه حقی داشتند که مقدرات ما را تعیین کنند" وگزاره "یک مملکت یک دولت آن هم به رای ملت" .خارج از آن دوگزاره وبیرون از کنش های معطوف به نمایش آن دو گزاره نمی توان از هستی مستقلی به نام ملت سخن گفت.ملت یعنی هستی "خود نشان دهنده" ،خود گوینده وخود مدیر که از خلال تعیین دموکراتیک مقدرات خود "هست" می شود وبه این ترتیب از هستی فرضی (فرض شده توسط شاه ویا فرض شده توسط نخبگانی که خود را حامل "علم ایران " می دانند) خارج می شود.
آن چه که شاهان پهلوی در لحظه گذار از مشروطه وقانون اساسی مشروطه تعبیر به "ملت " می کردند خود ملت در مفهوم واقعا موجود آن نبود،مفهومی انتزاعی ومتخذ از ناسیونال فاشیسم بود که امروزه نیز اشکالِ نوین آن در دل ماتریس جنگ های امریکایی وبه مثابه سویه ی گفتمانی جنگ وتفرقه افکنی در داخل ودرسطح همسایگان بازتولید شده است.توصیف ملت در مفهوم پدیدار شناختی و وجود شناخی خود،یعنی بازتوصیف مفهوم ملت از روی جلوه ملتِ واقعا موجود از آن خمینی است.پیش از او در همه تاریخ ایران وبه خصوص تاریخ معاصر سوژه تازه ای به نام ملت به شکل یک-جا ودر رویت یک تابلوی جمعی وایرانشمول اساسا به منصه ظهور نرسیده بود تا کسی بتواند ملت را با توجه به تابلوی رویت پذیر ملت تعریف کند.به بیان دیگر هویت پردازان ملی در عصر کودتا آن چه را که در واقعیت جامعه شناختی آن روز می دیدند،یعنی مردم واقعا موجود را، ملت نمی دانستند،برعکس،ملت به مثابه یک تعریف انتزاعی چیزی بود که مردم واقعا موجود اگر می خواستند شایسته عنوان ملت باشد باید به قالب آن امر پیش ساخته ومستقل از ملت درآیند.سوژه جدیدی به نام ملت آنگاه بر صحنه تاریخ ظاهرمی شود که شروع به سخن گفتن در باره خود ومطالبات خود می کند.انقلاب اسلامی لحظه ملت شدن ملت ایران است از آن رو که پدیده ای به نام ملت در فرایند همان انقلاب به منصه ظهور پدیدار شناختی می رسد وبرای نخستین بار سخن خود را می گوید.ملت ایران در مفهوم انتزاعی وپیشا-خمینی به شکل مردمی بازنمایی می شود که توسط ملت پردازان ویا جاعلین هویت ملی باید "نمایندگی شوند" .یعنی در تعریف انتزاعی از ملت ،ملت نمی تواند خود را توسط خود نمایندگی کند وبه همین دلیل در نقطه صفر خود ملت محسوب نمی شود.هویت ملی در مرحله پیشا خمینی از دید هویت پردازان انتزاعی وجود مستقل ندارد،گفته وبرساخته هویت پردازان است در باره ملت.بنابراین هر آنچه هویت پردازان ملی در مفهوم پیشا-خمینی گفته اند سخنی است "درباره" ملت ونه سخن گفتن ملت در باره خودش.با انقلاب اسلامی است که ملت ایران در کلیت ایرانشمول خود به دیدمان در می آید ،خود را می گوید و خود را به گفتمان در می آورد.پیش از خمینی ،ملت پردازان ومتخصصین امور جعل هویت(ادب شناسان عصر کودتا،مورخین مقلد شرق شناسی ..)،نه واژگان توصیف ملت را داشتند ونه تابلوی ملت چنان به دیدمان در آمده بود که بتوان نسبتی معنا دارمیان واژگان ملی وتابلوی ملت برقرار کرد.مردم پس از آن عکس خمینی را در ماه دیدند که پیشتر خمینی عکس خود مردم را در رویت تابلوی خیابان ها دیده بود وآن را به گفتمان "ملت بالفعل " درآورده بود.خمینی ابداع گر توصیف دموکراتیک از ملت بود از آن رو که ملت خود را در قالب اراده معطوف به عزل شاه وتعیین سرنوشت خود به نمایش درآورده بود.فقط خمینی بود که می توانست بگوید "لکن ملت این است،ملت این است" زیرا ملت درلحظه بیان آن گزاره تبدیل به "این-ملت" شده بود هم در قالب مکان مند آن در مکان های انقلابی ومکان های سخنگویی وهم در قابل زمان مند آن یعنی در تجلی "این نسل حاضر".پیش از خمینی ودر فراسوی تعریف خمینی وار از ملت هیچ یک از عناصر بصری ودیداری ملت وجود نداشت وندارد.هرچه هست انتزاع است یا از پیکره سیاسی شاه ویا به شکل زائده تعریفِ جاعلین هویت ملی از "علم ایران".در عصر ایران-شاهی ،ملت آن چیزی بود که تنها در پیکره سیاسی شاه می توانست نمایان شود.
خمینی در تعریف بدیع خود از هویت ملی به واژگان فلسفی ومنطقی "تصور " وتصدیق" متوسل شد ودر نفی تعریف ایران-شاهی وانتزاعی از ملت گفت هر عاقلی اگر بتواند اصل تعیین مقدرات ملت توسط این نسل حاضر را بکند به بطلان عقلانی سلطنت خواهد رسید.این بازتوصیف دموکراتیک از هستی ملت آنگاه ممکن شد که ملت در هیئت واقعا موجود خود به حوزه ی یک تصور" واضح در آمد.استدلال عقلانی خمینی بر لزوم "تعیین مقدرات ملت توسط ملت" پس از آن ممکن شد که خودِ ملت در شکل دیدارپذیر خود به عرصه تصور درآمد.بنابراین تصور پذیر شدن ملت تسهیل گرِ آن تصدیق تاریخی در باره حق تعیین مقدرات بود.مشکل اصلی در امر تعیین مقدرات ملت توسط ملت آنچنان که خمینی می گفت مشکل تصوری بود،نه تصدیقی.بندیکت اندرسن می گفت ملت یک "جماعت تصوری " است خمینی سویه قصدی وارادی آن جماعت وآن هویت جمعی را نشان داد :ما یک ملت هستیم از آن رو که هستی جمعی خود را به شکل سوژه تعیین مقدرات تصور وتصدیق می کنیم.ملت دراین بازتوصیف دموکراتیک از هویت ملی یعنی معطوف بودگی مستمر به سوی تعیین مقدرات خود،یعنی خود سازی مستمر.
عکس این قاعده نیز صحیح است.یعنی آنجا که کسانی نمی توانند ملت را در کلیت وتمامیت ایرانشمول خود با همه رنگ وزبان ها وفرهنگ ها وقومیت ها به عرصه تصوردر آورند وبنابراین به تعاریف انتزاعی وماخوذ از الگوهای فاشیستی وایران-شاهی متوسل می شوند، وآنجا که حق تعیین دموکراتیک مقدرات در قالب نهاد های دموکراتیک تصدیق نمی شود کمی شاه وجود دارد.آن شاه را جز به تیغ انقلاب نمی شد از مملکت بیرون کرد اما این شاه که خود را در قالب بی باوری به ملت وبه حقوق ملت نشان می دهد چیزی است که همه ما به نوعی در سر خود داریم و به تحلیل بدیع فوکو از قدرت ،جز به تیغ انتقاد ونقادی ژرف وچند سویه نمی توان سرآن را قطع کرد.ازاین لحاظ ملت شدن به معنای بازگشت به آن خاستگاه رازآلودی نیست که گویا به زعم شرق شناسی ونظریه پردازان فاشیست مشرب هویت ملی در شکل یک هویت حفاظت شده در عصر ساسان وباستان وجود داشته،به معنای پدیداری ملت است با همه وجوه چندگانه فرهنگی ورنگهای اقوامی واقشاری خود در صحنه های خودمدیری وصحنه های تعیین سرنوشت در لحظه انتخابات وپس از انتخابات.فهم پدیدار شناختی از ملت در مفهوم ساده خود یعنی مجال دادن به ملت که خودش را آنچنان که هست وآن چنان که خود می گوید نشان دهد،یعنی همان بازگشت تعریف وتوصیف ملت به سوی خود ملت که سرشت نمای ملت باوری خمینی بود.مستوری ملت نیز با ارجاع به همان پدیدارشناسی ملی روشن خواهد شد وما مستوری بخشی از ملت را در قضیه انتخابات اخیر دیدیم که ریشه ای استصوابی داشت.به قرن نوین وآشکارگی نوروزی ایرانیان سلام کنیم که برون شوی ملت است از مستوری عارضی ورهایی جمهوریت است از مهجوری.
