همکاری ناکام ایران و آمریکا
بازخوانی ماجرای ایران -کنترا در چهلمین سال افشای آن و پیامدهایی که بر رونالد ریگان و دولت او داشت
فاطمه لطفی| شماره ۲۵۳ هفتهنامه صدا | شنبه ۸ آذر۰۴
در سال ۱۹۸۶، دو رسوایی بزرگ ایالات متحده را به لرزه درآورد. در ۵ اکتبر، یک تفنگدار دریایی سابق ایالات متحده که توسط نیروهای ساندینیست در نیکاراگوئه دستگیر شده بود، اعتراف کرد که از طرف سازمان اطلاعات مرکزی، تدارکات نظامی را به نیروهای ضد دولتی کنترا تحویل میداد. بعد در ۳ نوامبر، مجله لبنانی «اش شیرا» گزارش داد که ایالات متحده مخفیانه در ازای آزادی گروگانهای آمریکایی، به ایران سلاح میفروخته است.
حالا 39 سال از این رسوایی میگذرد. رسوایی که به نام رسوایی «مک فارلین» یا به قولی «ایران-کنترا » در ماه نوامبر 1986 میشناسیم. رخدادی که برای همیشه در تاریخ رقابتهای حزبی ایالات متحده جا خوش کرده است. دو سال قبل از آن، رونالد ریگان در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۴، در اوج محبوبیت خود بود. او با شعارهایی چون «صبح در آمریکا میدمد» و «آمریکا بازگشته است»، مبارزات انتخاباتیاش را حول برنامههای رونق اقتصادی و نقش رهبری مجدد ایالات متحده در امور جهانی پیش میبرد. در روز انتخابات، ریگان و بوش به راحتی رقبای دموکرات خود، والتر ماندال و جرالدین فرارو، را با ۵۹ درصد در مقابل ۴۱ درصد آرای مردمی شکست دادند. در کالج انتخاباتی، ریگان ۵۲۵ رای در مقابل ۱۳ رای ماندال به دست آورد که بیشترین تعداد آرای انتخاباتی هر کاندیدایی در تاریخ بود. با توجه به اینکه بیشتر کشور از او حمایت میکردند، چشمانداز ریگان در دوره دوم ریاست جمهوریاش روشن به نظر میرسید. با این حال، تنها دو سال بعد، او درگیر بدترین رسوایی دوران سیاسی خود شد، رسواییای که باعث از دست رفتن حمایت مردمی و حزبی زیادی برای او شد و توانایی او را در رهبری کشور به طور قابل توجهی مختل کرد.
ماجرای ایران-کنترا ریشه در سیاستهای خارجی دولت ریگان در قبال دو کشور به ظاهر نامرتبط به هم داشت: نیکاراگوئه و ایران. دولت ایالات متحده معتقد بود که تغییراتی که در دهه ۱۹۷۰ در این کشورها رخ داد، منافع ملی ایالات متحده را تهدید میکند.
در نیکاراگوئه، ساندینیستهای چپگرا قدرت را از آناستازیو سوموزا دِبایل گرفته بودند. دولت رونالد ریگان، رئیسجمهور ایالات متحده، بیم آن داشت که حضور دولت ساندینیستهای مارکسیستگرا، زمینهساز گسترش شورش کمونیستی در سایر نقاط آمریکای مرکزی شود و در واقع، ساندینیستها حمایت از شورشیان چپگرا در السالوادور را هم آغاز کرده بودند. در اوایل دهه ۱۹۸۰، دولت ایالات متحده به مخالفان متخاصم نیکاراگوئهای رژیم ساندینیستها، یعنی کنتراها، کمک نظامی و مالی ارائه میداد، و ریگان از آنها به عنوان «برابر اخلاقی» پدران بنیانگذار ایالات متحده یاد میکرد.
با کاهش حمایت مردمی در آمریکا از چنین تلاشهایی، حداقل تا حدی به دلیل ترس از درگیر شدن در درگیریای شبیه جنگ ویتنام، کنگره تحت رهبری دموکراتها در سال ۱۹۸۴ قانونی (متمم دوم بولند) را تصویب کرد که کمکهای نظامی مستقیم و غیرمستقیم ایالات متحده به کنتراها را ممنوع میکرد، اما این قانون نارضایتی ریگان را به همراه داشت.
از طرفی در سال ۱۹۷۹، قدرت در ایران نیز دست به دست شد و دولت تحت حمایت ایالات متحده سرنگون گردید. از آنجایی که دولت انقلابی ایران با ایالات متحده رابطهای دوستانه نداشت، که به سالهای پیش و ماجرای دولت مصدق بازمیگردد، و نیز این دولت انقلابی به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک بود، همان احساس ترسی که ایالات متحده در باره آمریکای لاتین داشت در خاورمیانه نیز نفوذ کرده بود. بنابراین دولتهای ایالات متحده سعی بر آن داشتند تا عناصر میانهرو را در ایران تقویت کند، اما این سیاست زمانی پیچیده شد که در لبنان آمریکاییهایی توسط گروههای لبنانی تحت حمایت ایران گروگان گرفته شدند.
و بعد چه اتفاقی افتاد؟
در اوایل سال ۱۹۸۵، رابرت سی. مکفارلین، رئیس شورای امنیت ملی، فروش موشکهای ضد تانک و ضد هواپیما به ایران را با این امید آغاز کرد که چنین فروشی آزادی گروگانهای آمریکایی را تضمین میکند. این اقدام و فروش دوباره سلاح به ایران در سال ۱۹۸۶، مستقیما با سیاست اعلامشده علنی دولت ایالات متحده مبنی بر امتناع از معامله با یا کمک به ایران در جنگ با عراق در تضاد بود.
از طرفی بخشی از ۴۸ میلیون دلاری که ایران برای خرید سلاح به ایالات متحده پرداخت کرده بود، توسط شورای امنیت ملی تغییر مسیر داده و به کنتراها داده شد. انتقال پول توسط سرهنگ دوم الیور نورث، عضو شورای امنیت ملی، با تایید جانشین مکفارلین به عنوان رئیس شورای امنیت ملی، دریاسالار جان ام. پویندکستر، انجام شد.
نورث و همکارانش به جمعآوری کمکهای مالی خصوصی برای کنتراها پرداختند و انتقال سلاح و سایر تجهیزات به ضدانقلابها توسط سازمانی به نام اینترپرایز انجام میشد که تحت نظارت سرلشکر بازنشسته نیروی هوایی ریچارد سکورد بود. کمک به کنتراها از کشورهای ثالث هم درخواست و دریافت میشد.
این بدهبستانهای غیرقانونی شورای امنیت ملی در نوامبر ۱۹۸۶ و پس از آن آشکار شد که هواپیمایی که تدارکات را برای کنتراها حمل میکرد، سرنگون شد و خلبان آن توسط ساندینیستها اسیر شد. بلافاصله پس از آن، غوغایی عمومی به پا شد. در ۲۶ نوامبر، ریگان یک هیات بررسی ویژه برای بررسی این ماجرا تشکیل داد. این هیات متشکل بود از دو سناتور سابق ادموند ماسکی و جان تاور، به همراه برنت اسکوکرافت، مشاور قدیمی امنیت ملی.
این هیات که نام خود را از تاور گرفته بود، به عنوان «کمیسیون تاور» شناخته شد. گزارش کمیسیون تاور که در ۲۶ فوریه ۱۹۸۷ منتشر شد سیاست سلاح در برابر گروگانها توسط شورای امنیت ملی را تایید کرد و دولت ریگان را به خاطر «سبک مدیریتیاش» سرزنش مقصر دانست.
میراث ایران-کنترا برای ریگان
کارشناسان آمریکایی پیامدهای رسوایی ایران-کنترا در چندین سطح بررسی کردهاند. از این منظر مقالات بسیاری نوشته شده است. یکی از این مقالات را ساموئل بی. هاف، استاد علوم سیاسی و رئیس دپارتمان تاریخ، علوم سیاسی و فلسفه دانشگاه دلاوار نوشته است. مقاله او طولانیست و در بخشهایی از آن هاف این رسوایی را در سطوح زیر طبقهبندی کرده است:
اول: پس از کشف عملیات این دوگانه در نوامبر ۱۹۸۶، میزان محبوبیت رئیس جمهور ریگان بیست و یک واحد کاهش یافت. این بزرگترین کاهش محبوبیت ریاست جمهوری در عرض یک ماه بود که تاکنون ثبت شده است.
این افشاگریها کاخ سفید ریگان را در حالت تدافعی قرار داد، که تقریبا در تمام سال بعد در این حالت باقی ماند. در مارس ۱۹۸۷، ریگان در یک کنفرانس مطبوعاتی اعتراف کرد که ادعاهای قبلیاش مبنی بر اینکه ایالات متحده در ازای گروگانها اسلحه معامله نکرده، نادرست بوده است. در طول ماههای تابستان، جلسات استماع تلویزیونی کنگره در مورد این رسوایی، توجه عموم را به خود جلب کرد. کاهش شدید بازار سهام در پاییز ۱۹۸۷، تنها مشکل وجهه کاخ سفید را تشدید کرد.
با این حال، به نظر میرسید که زمان دیدگاه عمومی نسبت به عملکرد رئیس جمهور را بهبود میبخشد. در پایان سال ۱۹۸۸، میزان محبوبیت ریگان نزدیک به قبل از افشای رسوایی بود.
دوم: نتیجه دوم رسوایی ایران-کنترا، افزایش اختلاف بین قوای مجریه و مقننه دولت فدرال بود. اینکه ریگان اولین نفر از چهار رئیس اجرایی بود که به ترتیب، تقسیم یا کنترل حزب مخالف بر کنگره را تجربه کردند، به این معنی بود که دولت ریگان در تعامل با قوه مقننه با چالشهایی روبرو خواهد بود.
با این حال، تیم ریگان سال اولیه بسیار موفقی را در سال ۱۹۸۱ پشت سر گذاشت، در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۸۴ در چهل و نه ایالت پیروز شد و حتی دستاوردهای قابل توجهی در دوره دوم داشت مانند اصلاحات مالیاتی. با این حال کشف اینکه رئیس جمهور و کارکنانش عملیات ایران-کنترا را مخفیانه انجام داده و چندین قانون را نقض کردهاند، به مذاق کنگره خوش نیامد.
همانند دوره پس از واترگیت، کنگره به دنبال محدود کردن اختیارات یکجانبه اجرایی برای بازگرداندن تعادل قدرت بود. به عنوان مثال در اکتبر ۱۹۸۷ سنا نامزدی رابرت بورک را برای دیوان عالی ایالات متحده رد کرد و کنگره پس از علنی شدن عملیات ایران-کنترا، سه مورد از وتوهای رئیس جمهور ریگان را لغو کرد.
سوم: سومین پیامد ماجرای ایران-کنترا، پیامدهای بینالمللی این رسوایی بود. بدون شک، فروش اسلحه به ایران بر مبارزات انتخاباتی به رهبری ایالات متحده علیه تروریسم بینالمللی تاثیر منفی گذاشت. این عملیات نه تنها با سیاست عدم مذاکره با تروریستها مغایرت داشت، بلکه به دشمنان ایالات متحده این تصور را نیز داد که ایالات متحده آماده ارائه امتیاز به گروگانگیران است.
نتیجه فوری تلاش آمریکا برای آزادی شهروندانش که در لبنان و جاهای دیگر زندانی بودند، هیچ نتیجهای نداشت: در حالی که سه گروگان آمریکایی آزاد شدند، دیگران متعاقبا اسیر و برای باجگیری نگهداری شدند.
هدف اعلام شده برای عملیات ایران، یعنی بهبود روابط ایالات متحده با آن کشور نیز به همین ترتیب شکست خورد. در سال ۱۹۸۷، دو کشور پس از آنکه نیروهای ایرانی موشکی را به سمت یک نفتکش تحت اسکورت ایالات متحده شلیک کردند، در خلیج فارس به تبادل آتش پرداختند. در سال ۱۹۸۸، یک ناو جنگی ایالات متحده پس از اشتباه گرفتن یک جت مسافربری ایرانی با یک جنگنده اف-۱۴، آن را سرنگون کرد و تمام ۲۹۰ سرنشین آن را کشت.
چهارم: آخرین میراث رسوایی ایران-کنترا، تاثیر آن بر شرکتکنندگان اصلی غیر از رئیسجمهور ریگان است. فرض بر این بود که معاون رئیسجمهور بوش از فعالیتهای مربوط به عملیات ایران-کنترا آگاه بوده است. با این حال، او مستقیما با اداره روزمره عملیات مرتبط نبود. آسیب سیاسی که بوش متحمل شد جزئی بود. او توانست نامزدی جمهوریخواهان در سال ۱۹۸۸ را تضمین کند و در انتخابات ریاست جمهوری آن سال پیروز شود. سایر شرکتکنندگان در این عملیات در دولتهای بوش و بعدا پسرش، جورج دبلیو بوش، مشغول به کار شدند.
شاید نورث، فردی که بیشترین مسئولیت را در این رسوایی داشت، بهترین عملکرد را داشت. نورث از خدمت فعال نظامی بازنشسته شد و به عنوان مفسر تلویزیونی، ستوننویس سندیکایی و سخنران برای اهداف مختلف محافظهکارانه فعالیت کرد.