یک سلاح قدیمی وحشی در جنگ اوکراین

اکونومیست| ترجمه اختصاصی برای کانال و وبلاگ راهبرد: فاطمه لطفی


شهروندان شهر بوچا در حومه کیف، پایتخت اوکراین، گزارش کرده‌اند که هزاران قطعه دارت بسیار ریز در این شهر یافته‌اند که در دیوار ساختمان‌ها و بدنه خودروها فرو رفته است. این پرتابه‌های فلزی کمتر از 3 سانتی‌متر طول دارند و به نام فلشت (flechettes) شناخته می‌شوند که برگرفته از کلمه فرانسوی «پیکان کوچک» است. استفاده از این سلاح‌ها در جنگ‌های مدرن متعارف نیست. چرا روسیه از این سلاح‌ها استفاده می‌کند؟
برای این نوع سلاح‌ها به سختی بتوان تاریخچه ممتازی یافت. این سلاح در ایتالیای اوایل دهه 1900 ساخته شد و در طی جنگ اول جهانی استفاده از آن به روز رسانی و معمول شد. این پیکان‌ها معمولا 12 سانتی‌متر طول داشتند و در انتهای آنها پرهایی قرار داده شده بود تا پایداری آن حفظ شود. این سلاح‌ها معمولا از طریق هواپیما و به صورت بسته‌های ده تا صدتایی بر روی زمین ریخته می‌شد. این سلاح‌ها البته موثر نبودند و بمب‌های انفجاری جایگزین آنها شدند.
بعدها آمریکایی‌ها در دهه 1950 نوع مهلک‌تر این سلاح‌ها را در برنامه Lazy Dog ساختند. انفجار یک بمب 225 کیلویی بیش از 10 هزار پرتابه، هر کدام به طول 44 میلی‌متر، آزاد می‌کرد. این پرتابه‌ها مثل گلوله عمل می‌کردند و می‌توانستند در هر متر مربع حدود 9 زخم بر جا بگذارند، به این ترتیب احتمال کشته شدن هر کسی در یک منطقه وجود داشت. این سلاح‌های Lazy Dog بر خلاف بقیه سلاح‌ها صدای کمتری ایجاد می‌کرد و چون بارانی از فولاد بود.
در ویتنام آمریکایی‌ها در آتش توپخانه خود هم از این پرتابه‌ها استفاده می‌کردند که به نام Beehive شناخته می‌شد. این پرتابه‌ها وقتی از لوله یک اسلحه خارج می‌شدند می‌توانستند گداخته شوند تا به سرعت منفجر شوند، و در نتیجه تبدیل به یک تفگ ساچمه‌ای خیلی بزرگ شوند. داستان‌های وحشت‌آور و گاه ساختگی از این سلاح‌ها تعریف شده است که مثلا این پرتابه‌ها ویتنامی‌ها را به درخت دوخته بودند. 
مطالعات آمریکایی‌ها در باره حیوانات نشان می‌دهد که این پرتابه‌های کوچک در سرعت‌های بسیار بالا وقتی وارد بدن شوند در بدن می‌چرخند، و زخم‌های کاملا نامتناسب با اندازه خود به وجود می‌آورند. این پرتابه‌ها قادر هستند به عمق بافت‌های بدن نفوذ کنند و از میان استخوان‌ها هم عبور کنند. در اوایل دهه 2000، یک گروه حقوق بشری اسرائیلی موفق نشد استفاده از این پرتابه‌ها را در زمان اشغال کرانه باختری متوقف کند. تلاش در جهت قرارگیری استفاده از این پرتابه‌ها زیر موضوع قوانین بین‌المللی ویژه‌‌ای که بر بمب‌های خوشه‌ای و مین‌ها نظارت دارد ناموفق بوده‌ است. 
این پرتابه‌ها سوای اینکه به صورت گریپ‌شات‌هایی عمل می‌کنند برای دفع حملات در بردهای کوتاه، اما مزایایی هم نسبت به مهمات مشابه دارند. ردپایی که این اسلحه‌ها به جا می‌گذارند به صورت مخروط است نه پخش 360 درجه‌ای یک گلوله خمپاره. و بسیار بیشتر از قطعات تکه تکه شده کروی اثرگذار هستند. در قرن هجدهم هنری شراپنل خمپاره‌ای طراحی کرده بود که با گلوله‌های فلزی پر می‌شد اما دانشمندان جنگ جهانی دوم بمب‌هایی ساختند با غلاف‌های فلزی با ضخامت مناسب که جراحات کشنده‌ای ایجاد می‌کرد. در مقابل، هر پرتابه باید به صورت جداگانه طراحی ویژه‌ای داشته باشد. 
نیل گیبسون، از موسسه فنیکس اینسایت، که یک موسسه مشاوره برای استفاده از مواد انفجاری است، این پرتابه‌ها را در شهر بوچا شناسایی کرده که از توپ‌های 122 میلی‌متری 3Sh1 روسیه شلیک شده‌اند. عکس‌هایی که از این شهر گرفته شده است این توپ‌های رها شده در این شهر را نشان می‌دهد. توپخانه روسیه معمولا از گلوله‌های شکننده استفاده می‌کنند که در برابر اهداف با رنج وسیع شامل ساختمان‌ها و خودروهای سبک کاربرد دارد. روسیه اعلام کرده از این گلوله‌های حاوی پرتابه برای اهداف دفاعی استفاده کرده‌ است؛ احتمالا مشکلات لجستیکی به این معنی است که ارتش از هر آنچه که در دست داشته استفاده کند. شاید هم هدف این بوده که مردم را به وحشت اندازد.

https://www.economist.com/the-economist-explains/2022/04/24/what-are-flechettes-a-brutal-weapon-used-in-ukraine

ایران را در کنار «پوتین متجاوز» قرار ندهید

(در ضرورت اصلاح سیاست خارجی نامتوازن کنونی)

حمیدرضا جلایی‌پور| فعال سیاسی اصلاح‌طلب

چهل روز از تجاوز ارتش پوتین به اکراین می‌گذرد. ما از سیاست خارجی واقعی ج.ا نسبت به این رخداد و فاجعه انسانی (که بیش از ده میلیون آواره اکراینی و هزاران کشته و زخمی از طرفین بجای گذاشته) خبر نداریم. از روی بین خطوط اخبار صدا و سیما می‌توان حدس‌هایی زد. به نظر می‌رسد پشت گفتار خبری صدا و سیما در مورد جنگ اکراین این ارزیابی قرار دارد: جهان کنونی ظالمانه اداره می‌شود. یک طرف این جهان جبهه غرب به سرکرده‌گی آمریکا (اتحاد اروپا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و تعداد دیگری از کشورها) است و طرف دیگر این جهان جبهه ضد آمریکایی روسیه، چین و ایران است. آمریکا از طریق ناتو در حال پیشروی به طرف مرزهای روسیه بود که پوتین با «عملیات ویژه‌اش» (نه تجاوزش) جلوی این پیشروی غرب را گرفته است! بی‌دلیل نبود که صدا و سیما روز اول با عمل پوتین بجای مخالفت یا سکوت همراهی کرد. بعد هم از کنار اخبار اکراین (که چهل روز است خبر اول رسانه‌های جهانی است) گذشت. 

صدا و سیما در روزهای اول از پیروزی روسیه بر اکراین فاسد و کشوری که دربرابر غرب ‌واداده (کشوری که با یک رئیس جمهور دلقک غربی اداره می‌شود) سخن می‌گفت.  بعد که به تدریج روشن شد که ارتش روسیه در پیش‌روی در اکراین زمین‌گیر شده‌است، گفتند که پوتین از «رسانه‌های فریب‌کار غرب» ضربه خورده است. گویی پوتین در جنگ نرم باخته ولی در جنگ سخت و واقعی رادیکال‌های ایران منتظر پیروزی‌اش هستند! متاسفانه از مفاد خبری صدا و سیما در چهل روز گذشته می‌توان نتیجه گرفت که متولیان کشور بجای سیاست بی‌طرفی در جنگ اکراین (و رعایت اصل نه شرقی نه غربی) نگران نیستند که به دنیا گفته شود که در کنار پوتین هستند (درست همان سیاستی که دولت سوریه آشکارتر در پیش گرفت). زیرا از نظر رادیکال‌های وطنی پوتین ضد غربی است و گویی عمل او با سیاست‌خارجی آمریکا ستیز آن‌ها در ایران همخوانی دارد. 

چرا سیاست خارجی فوق که در جهان کنونی ایران را در کنار پوتین قرار می‌دهد، خلاف مصالح ملی ایران است؟ حداقل به سه دلیل می‌توان اشاره کرد. اول این‌که صرف‌نظر از اینکه ریشه‌های حمله پوتین به اکراین چه بوده (می‌توان به پیشروی آمریکا و ناتو به طرف مرزهای روسیه اشاره کرد) اما روشن است که حمله مستقیم پوتین به کشور اکراین مبتنی بر یک خطای محاسبه بوده است. پوتین در این حمله اکراین را ویران‌کرد، افکار عمومی غرب و سایر نقاط جهان را در این جهان رسانه‌ای جریحه دار کرد، روسیه را با تحریم حداکثری روبرو کرد ولی او  تاکنون به اهدافش نرسیده است. در مقابل مردم، ارتش، دولت و رئیس‌جمهور دلقک اکراین، مقاومت کردند و تاکنون نگذاشتند پیروزی سریعی نصیب پوتین شود. 

می‌توان حدس زد که روسیه بعنوان کشور پهناور جهان و بعنوان دارنده دومین ارتش جهان همچون گذشته سرجایش خواهد ماند ولی فرایند توسعه این کشور با تحریم‌های غربی بیشتر به تعویق می‌افتد و پرچم محبوبیت پوتین در روسیه به تدریج در میان مدت افول می‌کند. در جهان مدل حکمرانی پوتینی (که مشخصه آن اقتدارگرایی در داخل و تجاوز طلبی در خارج است) از ابهت می‌افتد-زیرا کوه پوتین پس از سی‌سال حکمرانی در روسیه موش زایید. هیچ دولت عاقلی در جهان سیاست خارجی کشورش را با پوتین متجاوز و در حال افول تنظیم نمی‌کند.   

دلیل دوم این که به موقعیت ایران در صحنه خاورمیانه توجه کنیم، موقعیت ایران با تهدید واقعی روبرو است. کشورهای عربی خصوصا عربستان، امارات و قطر که از سوی صدا و سیما به سرسپردگان غربی ملقب می‌شدند در جنگ اکراین بجای سرسپردگی، نوعی بی‌‌طرفی و پیگری منافع کشور خود را (خصوصا در معامله نفت و گاز) دنبال می‌کنند. از یک طرف در برابر روسیه کار تحریک آمیز انجام نمی‌دهند و از طرف دیگر تلفن رئیس‌جمهور آمریکا بایدن را (چون حامی برجام است و با ایران مثل ترامپ برخورد نمی‌کند) جواب نمی‌دهند و رفت‌آمد‌های خود را با اروپا (در موضوع انرژی که اروپا به آن نیاز حیاتی دارد) تشدید کرده‌اند. همچنین همین کشورهای عربی در مقابل ایران مشغول تقویت روابط‌شان با اسرائیل هستند. به بیان دیگر در حین جنگ اکراین این‌ کشورهای عربی نه در آغوش دولت بایدن افتادند نه همچون اقمار روسیه ایفای نقش کردند و متاسفانه با همکاری اسرائیل مساله اصلی خاورمیانه را «نگرانی از ایران» معرفی می‌کنند. 

دلیل سوم این‌که هم‌اکنون اسرائیل که به روسیه و به کشورهای عربی مذکور نزدیک شده است، بیش از یک دهه هست که در عمل دارد با ایران می‌جنگد و اقدامات تخریبی‌اش در سال‌های اخیر تشدید شده است-کارشناسان هسته‌ای ایران را ترور می‌کند، به تاسیسات هسته‌ای، نفتی و پتروشیمی حمله می‌کند و به پایگاه نیروهای نزدیک به ایران در خاک سوریه کرارا حمله می‌کند. ایران در صحنه‌ای است که اسرائیل بعنوان دشمن ایران در جریان جنگ اکراین روابطش با روسیه و اعراب همسایه بیشتر شده است. بنابراین پس از حمله پوتین و پیامدهای آن برای جهان، و ویژگی‌های منطقه ما که اشاره شد، حیاتی‌ترین کار در سیاست خارجی نامتوازن ایران بازگشت به «توازن» است.

وقتی به صحنه نگاه می‌کنیم. در چنین صحنه‌ای نزدیکی حاکمان ایران به پوتین تجاوز‌کار اقدام عاقلانه‌ای نیست-همان سیاست بی‌طرفی و نه شرقی و غربی کار صحیحی است. 

شایسته نیست به روسیه اجازه داد که بیش از این در انجام کار برجام کارشکنی کند. 

این خطرناک است که اسرائیل در حال جنگ با ایران به اعراب نزدیک شوند. 

در شرایط فعلی مشکل جبهه نانوشته اعراب و اسرئیل دولت بایدن است. فردا یک دولت تندروی جمهوری خواه در امریکا برسر کار بیاید فشارها بر مصالح ملی ایران بیشتر می‌شود. 

سیاست خارجی نامتوازن و پرهزینه ایران، تاکنون کشور را با رکود و فقر همراه کرده است. برای ایجاد توازن در سیاست خارجی غیر از انجام برجام، صلاح‌ نیست که پیش چشم جهانیان و همسایگان، دولت ایران در کنار پوتین قرار گیرد. به ترکیه نگاه کنید از یک طرف به اکراین پهباد می‌فروشد و از طرفی دیگر دنبال میانجی‌گری صلح بین روسیه و اکراین و اسرائیل است.

صلاح نیست موتلفین عرب اسرائیل علیه ایران بیشتر شوند. 

شایسته است ایران در اتباط با دولت فعلی آمریکا تخاصمات موجود را مدیریت کند. ایران در مخالفت با بایدن مثل عربستان عمل نکند و به نفع مصالح ملی از فرصت فرا برجامی و فرصت دولت بایدن استفاده کند. اگر سیاست خارجی واقع‌نگرانه و مبتنی بر تامین مصالح ملی نداشته باشیم، بین قدرت‌های بزرگ آمریکا، روسیه و چین فرقی نیست آن‌ها منافع دولت خود را پی‌می‌گیرند و هر وقت هم لازم ببینید مثل گذشته به ایران ضربه می‌زنند. مگر روسیه آسمان سوریه را برای حمله اسرائیل به پایگاه‌‌های نیروهای نزدیک به ایران را فراهم نکرد. مگر همین روسیه در روزهای آخر در کار برجام کارشکنی نکرد. مگر همین چین به کشورهای فقیر آفریقایی هنگامی که سررسیدشان دیر می‌شود رحم می‌کند. مگر آمریکا ناجوانمردانه با خروج سربازانش، زنان و مردان بی‌پناه افغانستان را برابر طالبان تنها نگذاشت. 

متاسفانه سیاست نامتوازن فعلی، ایران را به لحاظ اقتصادی فقیر کرده، در منطقه چالش اعراب و اسرائیل به چالش اعراب و ایران تبدیل شده و در چشم جهانیان ایران در کنار پوتین متجاوز قرار گرفته است. این سیاست خارجی در خدمت مصالح ملی ایران نیست و نیازمند اصلاح است.

چرا اوکراین باید برنده شود؟

یک پیروزی قطعی می‌تواند امنیت اروپا را تغییر دهد

سرمقاله شماره جدید اکونومیست| ترجمه اختصاصی برای کانال و وبلاگ راهبرد: فاطمه لطفی


وقتی ولادیمیر پوتین به نیروهای روسی دستور داد وارد خاک اوکراین شوند، تنها کسی نبود که تصور می‌کرد پیروزی در این جنگ خیلی سریع رخ خواهد داد. بسیاری از تحلیلگران غربی هم انتطار داشتند کی‌یف، پایتخت اوکراین، در کمتر از 72 ساعت سقوط کند. این شجاعت و تلاش اوکراینی‌ها بود که این فرضیات را از بین برد. حالا که جنگ وارد ششمین هفته خود شده است، طرفی که تصور می‌رود برنده جنگ خواهد بود نه روسیه، که اوکراین است؛ و این همان پیروزی خواهد بود که نقشه امنیت اروپا را تغییر خواهد داد. 
ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، در 25 ماه مارس با اکونومیست صحبت کرده و می‌گوید که چطور شد که قدرت مردم توانست رمز و راز مقاومت اوکراین باشد و چرا جنگ همراهی و همکاری مردم کشور را باهم تغییر شکل داد. او می‌گوید «ما به پیروزی باور داریم. اینجا خانه ماست، سرزمین ماست، استقلال ماست. این تنها مسئله زمانه است». 
حالا آنچه که در میدان نبرد رخ می‌دهد همان چیزی را تعریف می‌کند که رئیس جمهور اوکراین می‌گوید. بعد از گذشت چندین هفته از حمله روسیه به اوکراین، نیروهای اوکراینی شروع به حمله متقابل کرده‌اند. در 29 ماه مارس روسیه گفت که نبردها در شمال [اوکراین] را متوقف خواهد کرد. شاید این عقب‌نشینی یک عقب‌نشینی تاکتیکی باشد اما روسیه به این نتیجه رسیده است که در حال حاضر نمی‌تواند کی‌یف را تصرف کند. 
هرچند بسیاری از مناطق اوکراین از جمله نواری از سرزمین‌های این کشور در سواحل جنوبی در دست روس‌ها باقی مانده که خود روس‌ها مدعی هستند که تمرکزشان را بر این نقاط گذاشته‌اند. بخش بزرگی از ارتش اوکراین، در منطقه دونباس، در محاصره است. هیچ کس نباید قدرت آتش روسیه را دست کم بگیرد. حتی اگر نیروهای روسی شکست می‌خورند و روحیه خود را می‌بازند، باز هم می‌توانند ادامه دهند. پیروزی برای اوکراین به معنی حفظ تشکیلات دونباس و استفاده از آنها برای از بین بردن امکان ایجاد یک امنیت روسی در مناطق اشغالی است. 
زلنسکی به ما گفت که غرب باید تحریم‌های سفت و سخت‌تری بر روسیه اعمال کند و سلاح‌های بیشتری از جمله هواپیما و تانک برای ما بفرستد. تحریم‌ها توان روسیه را برای مقاومت در طول جنگ از بین خواهد برد. نیروهای نظامی به اوکراین کمک خواهد کرد تا مناطق اشغالی را بازپس گیرند. اما کشورهای ناتو از اجرای درخواست‌های او سرباز زدند. برای غرب و نیز اوکراین، این امر از چشم‌انداز استراتژیک شکستی سزاوار سرزنش به همراه خواهد داشت. 
اگر اوکراین قاطعانه در این جنگ پیروز شود، از تهاجم دیگر روسیه به این کشور جلوگیری خواهد شد. هرچه قدر که اوکراینی‌ها به صورت متقاعد کننده‌تری بتوانند نیروهای روسی را عقب برانند، بیشتر قادر خواهند بود در برابر مصالحه‌هایی که صلح را به خطر می‌اندازد مقاومت کنند. همچنین پیروزی در جنگ می‌تواند برای دوران پساجنگ یک کشور دموکرات‌تری ایجاد کند که فساد اولیگارشی‌ها و نفوذی‌های روسیه در آن کمتر نفوذ کرده باشد. 
اما ارزش این پیروزی برای غرب بیشتر از این هم خواهد بود. اوکراین با این پیروزی نه تنها خواهد توانست قوت قلبی باشد برای ایجاد یک دموکراسی، بلکه می‌تواند امنیت اورپا را نیز بهبود بخشد. روسیه در طول 300 سال استعمار مدام با اروپا در جنگ بوده است. گاه مثل دورانی که به لهستان و فنلاد حمله کرد، روسیه مهاجم بوده است. بعضا وقتی نازی‌های آلمان قدرت گرفتند، یا در زمان ناپلئون در فرانسه، به روسیه به چشم یک تهدید مخرب نگاه شده و خود قربانی تهاجم شده است.
یک اوکراین قوی دموکراتیک قادر خواهد بود برنامه‌های توسعه‌طلبی روسیه را عقیم بگذارد چون مرزهایش امنیت خواهند داشت. در کوتاه مدت یک دیکتاتور عصبانی شکست خورده کرملین را ترک خواهد کرد اما در نهایت روسیه با سرمشقی چون اوکراین می‌تواند مشکلاتش را با اصلاحات در خانه حل کند نه با تهاجم به کشورهای دیگر. همانطور که قبلا هم اتفاق افتاده است ناتو هم متقابلا نیازی به تقویت بودجه و دیپلماسی خود نخواهد داشت. ایالات متحده هم آزادتر خواهد بود تا تمرکز خود را بر رقابت با چین بگذارد. 
همچین به نظر می‌رسد بیشتر غربی‌ها نسبت به فرصت تاریخی که دارند ناآگاهند. هرچند آمریکا از ارسال هواپیما به اوکراین سرباز زده است اما هنوز هم نقش رهبری در این بحران را بر عهده دارد. اما آلمان نگاهی کوتاه مدت بر تحریم‌ها، فشار متعادل از سوی هم‌پیمانان و دیدگاه عموم مردم در مقابل حفاظت از روابط تجاری خود با روسیه، به عنوان تامین کننده نفت و گاز طبیعی خود دارد. امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، وقتی استدلال می‌آورد که ارسال سلاح‌های سنگین به اوکراین می‌تواند آنها را تبدیل کند به «همکار نیروهای متخاصم» مدعی هم‌فکری با متحدین غربی است. زلنسکی این کشورها را متهم می‌کند که کوته‌بین و ترسو هستند. او درست می‌گوید. 
شاید آلمانی‌ها در این که اوکراین بتواند گذشته پیشاشوروی خود را کنا گذارد دو به شک هستند. این درست است که بعد از اینکه در سال 2014 معترضین «میدان» توانستند دموکراسی را در این کشور برپا دارند، اوکراین قادر نبود از باتلاق فساد و سکون سیاسی بیرون بیاید. و حالا که توپخانه روسیه این کشور را زیر آتش گرفته است، اقتصاد اوکراین هم از بین رفته است. البته اتحادیه اروپا با آغاز کار بر روی عضویت اوکراین در این اتحادیه، می‌تواند به اوکراین اطمینان دهد که زمانه عوض شده است. هیچ چیز دیگری نمی‌تواند ماموریت بنیادی اتحادیه اروپا برای ایجاد صلح در این قاره مورد تاخ و تاز قرار گرفته با جنگ را تصدیق کند. 
بازگرداندن حکمرانی اوکراین بر مدار کار خود آن هم با خواست اروپا الزاما طولانی مدت خواهد بود و پر از کاغذبازی. این خطر وجود دارد که درحالی که اروپا بر عضویت اوکراین تمکین می‌کند، بروکسل این کشور را فریب دهد. درعوض اتحادیه اروپا همانطور که در دهه 1990 میلادی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی عضویت کشورهای شرق اروپا در این اتحادیه را با روی خوش پذیرا شد، درباره اوکراین هم باید همین‌کار را بکند. این امر به کمک به بازسازی مجدد اقتصاد اوکراین و نیز حمایت‌های سیاسی از این کشور منجر خواهد شد. 
مکرون نگرانی دیگری هم دارد: ناتو به خشم روسیه دامن خواهد زد. از شروع این جنگ تاکنون که پوتین از «عواقبی که شما هیچ گاه در تاریخ خود ندیده‌اید» صحبت می‌کرد به این نکته اشاره داشت که مشارکت غرب [در جنگ با کمک به اوکراین] می‌تواند به جنگ هسته‌ای منجر شود. غرب به صورتی عاقلانه مشخص کرد که ناتو هرگز بر ضد نیروهای روسیه اقدامی نخواهد کرد چون در این صورت جنگ از کنترل خارج خواهد شد و نتایج فاجعه‌باری در پی خواهد داشت. 
با این حال عقب‌نشینی پوتین از چنین تهدیدی مستلزم خطراتی است. محدود کردن کمک به اوکراین می‌تواند به روسیه این جرات را بدهد که طرح صلحی ناپایدار و نیز موقت بر زلنسکی تحمیل کند. می‌تواند پاداشی باشد بر تهدیدات پوتین، و او را به فکر آماده سازی برای حمله بعدی اتمی بیندازد. در مقابل، سلاح‌های قوی‌تر و تحریم‌ها می‌تواند بخشی از کمک‌ها به اوکراین باشد. و این هفته که روس‌ها با موفقیت‌های اوکراینی‌ها مواجه بودند، جنگ در بخش شمالی اوکراین را متوقف کردند، و این زمین‌گیر شدن روسیه بهترین فرصت برای ناتو است تا با نقاب تهدیدهای پوتین مواجه شود و مشخص کند که استفاده از سلاح شیمیایی یا هسته‌ای باعث خواهد شد روسیه بیش از گذشته منزوی شود. 
تنش‌ها غیرقابل پیش‌بینی هستند. تاریخ بر کجاوه جنگ‌هایی نشسته است که کوتاه مدت فرض می‌شد اما سال‌ها به طول انجامید. اوکراین توانست با مقاومت کردن اولین فاز را پیروز شود. حالا باید در همین راه پیشرفت کند و بنابراین زلنسکی باید دوچندان کمک از غرب دریافت کند. اگر آنچه که بین یک صلح بد و یک صلح خوب ایستاده باشد شکست ابتکارها در پایتخت‌های اروپایی باشد، نتیجه وحشتناکی رقم خواهد خورد.

چرا پوتین در استخر خالی شیرجه زد؟

(درس‌هایی از رژیم‌های شخص‌محور) 

حمیدرضا جلایی‌پور| جامعه‌شناس و فعال سیاسی


پیش‌بینی آینده جنگ پوتین علیه کشور اکراین چون «پدیده‌ای در جریان هست» از هم اکنون مشکل است. ولی می‌توان براساس کارنامه همین جنگ یک ماهه گفت: تصمیم پوتین به تجاوز و اشغال کشور اکراین کار خطایی بوده است. زیرا آینده میان مدت خود پوتین و وضع اقتصادی مردم روسیه (بخاطر تحریم‌ها و هزینه جنگ) به مخاطره افتاده است؛ افکار عمومی مردم اروپا یک‌پارچه علیه تجاوز پوتین بسیج شده‌اند و به مردم اکراین کمک می‌کنند؛ بلوک پرتنش غرب، اعضای پیمان ناتو و کشورهای اتحاد اروپا و آمریکا، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا همه یک‌پارچه علیه پوتین موضع گرفته‌اند؛ اگرچه در نتیجه این جنگ اقتصاد جهان و کشورهای غربی هم آسیب می‌بیند؛ ده میلیون اکرانی بیگناه آواره شدند، هزاران نفر از طرفین کشته و زخمی شدند؛ اکثر زیرساخت‌های کشور اکراین تخریب شده‌ است و ده درصد امکانات صدوهفتادهزار نفره ارتش روسیه در اکراین تخریب شده است. 

سوال مهم این است که پوتین شخصیت اطلاعاتی، باهوش و باسابقه‌ و تجربه‌ای است، او چرا این تصمیم پرهزینه و خطای حمله به اکراین را در دستور کار قرار داده است؟ به بیان دیگر چرا این فرد باهوش در استخر خالی شیرجه زده و خود و روسیه و جهان را به مخاطره انداخته است؟ به این سوال فقط روانشناسانه نمی‌توان پاسخ داد. این تصمیمات پرهزینه در همه رژیم‌ها اتفاق می‌افتد ولی در رژیم‌های «شخص محور» مکانیزم‌ها و شرایطی وجود دارد که امکان وقوع این تصمیمات خطیر، پرهزینه و با عمق فراگیرتر بیشتر است. مهمترین دستاورد پوتین در سی‌سال گذشته در روسیه این نبوده که روسیه را از حیث توسعه اقتصادی حتی به پای کشورهایی مثل اندونزی، ویتنام، ترکیه، گرجستان و ... برساند، مهمترین دستاوردش توسعه سیاسی هم نبوده بلکه ایجاد یک حکومت متشکل حول خودش (پوتینیسم) بوده است. به بیان دیگر او پس از فروپاشی شوروی سابق یک حکومت شخصی و اندک‌سالار را تمهید و تثبیت کرده است- یا ایجاد حکومت «الیگارش‌ها» به سیادت پوتین. اینک به بعضی از مشکلات و شرایط رژیم‌های «شخص‌محور» در زیر اشاره می‌کنم. 

پوتین مثل شاهان نیازمند تایید کارهایش از سوی اطرافیان است. به تدریج صاحب‌نظران مستقل و منتقد از اطرافش خالی می‌شوند. او دیگر تصحیح‌کننده راه در اختیار ندارد. معمولا حکومت‌های شخص محور فقط جامعه مدنی را ضعیف نمی‌کنند بلکه نصایح منتقدان دلسوز کشور را صدای دشمن فرض می‌کنند و منتقدان را یا مرعوب یا سرکوب می‌کنند-و این سرکوب را علامت قدرت و حقانیت خود می‌دانند. حتی پوتین در قتل مخالفان خود در خارج از روسیه هم کارآمد بوده است. ضمنا منتقدین صاحب نظر و دلسوز دارای شان انسانی هستند و علاقه‌ای به جذب شدن در زدوبندهای کاخ کرملین ندارند. در مقابل در غیاب شخصیت‌های کاردان و آزاده عرصه اطرافیان پوتین برای مداحان و پاچه‌خواران فراهم می‌شود و پوتین را به عرش می‌برند. لذا پوتین در حمله به اکراین خود را استراتژیست بی‌همتا می‌داند و اطرافیان هم وظیفه‌ای جز تایید ندارند. پوتین در محاسبه تخیلی خود فکر می‌کرده با ورود ارتشش به اکراین،  رئیس جمهوری کمدین این کشور فرار می‌کند، دولت و ارتش اکراین تسلیم می‌شوند و مردم اکراین هم به استقبال ارتش روسیه می‌آیند. و غرب آلوده به انواع آلود‌گی‌های جنسی و اخلاقی هم هیچ غلطی نخواهد کرد! در حالی که شواهد یک ماهه نشان می‌دهد چنین نبود و ارتش، دولت و مردم اکراین در برابر تجاوز پوتین مقاومت کردند و غرب هم دست به مخالفت زد و افکار عمومی جهانی هم با تجاوز پوتین همراه نشدند. 

معمولا حکومت‌های «شخص‌محور» (نه نهاد و قانون‌محور) در بحران‌ها برای اجرای فرامین شاه و یا پوتین به «اراده‌گرایی» متوسل می‌شوند. در شرایط بحرانی و جنگی فعلی، شخص اول کشور اطرافیان و فرمانده‌های ارتش را بی‌عرضه خطاب می‌کند و آن‌ها را وادار به عمل و خطرپذیری می‌کند. اما چون استراتژی پوتین اجماعی و پخته نبوده و خطا بوده، «اراده‌گرایی» اطرافیان و فرماندهان مطیع هم منجر به موفقیت نمی‌شود. در یک ماه گذشته بیش از ده فرمانده عالیرتبه ارتش روسیه در جلوی صفوف عملیات برای پیش‌بردن عملیات جنگ در اکراین کشته شدند، چند نفر از مخالفین طرح پوتین از کار برکنار و سکته کردند. از این‌رو در عمل، «اراده‌گرایی» چاکران در چارچوب یک استراتژی متوهمانه در حمله به یک کشور «کار» نمی‌کند و همدلی شهروندان و خصوصا طبقه متوسط را به همراه ندارد. ولی شاه و پوتین در چنین شرایطی تاب تحمل شنیدن حقایق کارشناسی را ندارد. چه بسا امکان شنیدن حقایق کارشناسی که بطور واقعی در صحنه جنگ در جریان است، برای او فراهم نیست. رسانه‌های عمومی هم همه رسانه‌های تک صدایی و حکومتی هستند و پوتین در «صحنه خونینی» که خودش برای خودش درست کرده تنها و عصبی باقی می‌ماند و حرکت ماشین قدرتش «بگسبادگون» و درجازننده است. 

از زاویه دیگر شاه و پوتین در این بحران‌ها از اوضاع واقعی مردم بی‌خبر است. چون کانال‌های ارتباطی قطع شده و خبرهایی که موید نظرات پوتین بوده به سمع و نظر او می‌رسیده و می‌رسد. این قطع ارتباط با اوضاع واقعی مردم باعث می‌شود که پوتین به موقع دست به تصیح راهبرد اشتباه خود نزند. چون در واقع او اشتباه نمی‌کند بلکه دیگران هستند که اشتباه می‌کنند و این دشمن است که توطئه می‌کند. به دلیل وجود همین مکانیزم‌ها در کاخ کرملین است که پوتین تاکنون دو خطا کرده است. یکی این‌که با ارزیابی خطا وارد جنگ با اکراین شده و فکر کرده اشغال یک کشور مثل اشغال بخش کریمه است: می‌گیره و تموم می‌شه! خطای دوم این‌که پوتین پنج روز بعد از شروع جنگ آنرا متوقف نکرد و همچنان دارد جنگ را ادامه می‌دهد و روسیه را دارد وارد جنگ «فرسایشی» می‌کند. شواهد جنگ‌های سه دهه اخیر نشان می‌دهد که هرکشوری که دست به اشغال کشور دیگر زده (حتی ارتش آمریکا) و در میان مدت وارد جنگ فرسایشی شده، آن کشور صحنه جنگ را باخته است (مثل تجربه اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا در اشغال افغانستان).
روسیه کشور و تمدن تاریخی و مهمی است؛ ولی همچنان این کشور گرفتار «حکومت عقیم و شخص‌محور» است. لذا در سه دهه گذشته حتی این کشور نتوانسته به اندازه کشورهای اخیرا توسعه‌یافته جهان سوم «خیز توسعه‌ای» بردارد و متوهمانه مثل همه دیکتاتورها در رویای تجدید عظمت شوروی سابق است.

و خطای عظما در ایران این است که «جوانان انقلابی» اولا الگوی حکومتشان الگوی پوتینی باشد و ثانیا عرصه سیاست خارجی ایران را موکول به حمایت روسیه متجاوز پوتینی کنند و خبرنگار اعزامی صدا‌وسیما پس از یک تاخیر یک ماهه به اکراین به نفع ارتش پوتین خبررسانی کند!

نظم جهانی جایگزین

تحلیل اصلی شماره جدید اکونومیست| ۱۹ مارس ۲۰۲۲| ترجمه اختصاصی برای کانال و وبلاگ راهبرد: فاطمه لطفی

هر روز که آتش توپخانه روسیه چون تندری در سراسر شهرها و شهرک‌های اوکراین طنین‌انداز می‌شود وحشتی جدید در اوکراین آفریده می‌شود. خطوط دفاعی کلانشهر کی‌یف زیر دو هفته بمباران نابوده شده است. ماریوپل هم تخریب شده است. 
هنوز زود است که بدانیم آیا برنده‌ای از این جنگ سر برخواهد آورد یا نه. اما در دیگر سوی این کره خاکی، ابرقدرت نوظهور دنیا، درحال سنجیدن گزینه‌های خود است. برخی بر این باورند که چینی بر پایه دوستی پیشاجنگ با روسیه بنا خواهد شد که «هیچ محدودیتی» برای ایجاد محور اتوکراسی نمی‌شناسد. برخی هم می‌گویند آمریکا می‌تواند چین را وادارد تا از روسیه جدا شود و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور این کشور را منزوی کند. اما گزارش‌های ما نشان می‌دهد که هیچ کدام از این سناریوها به نتیجه نخواهد رسید. همانطور که چین از جنگ در اوکراین برای تسریع آنچه که این کشور آن را نقصان اجتناب‌ناپذیر آمریکا می‌داند بهره‌برداری می‌کند، تعمیق روابط با روسیه هم با آگاهی از منفعت شخصی پیش خواهد رفت. رویای [چین] ایجاد یک جایگزینی است برای نظم جهانی غربی لیبرال. 
هم شی پی‌جینگ و هم پوتین هر دو می‌خواهند دنیا به محدوده‌های زیر نفوذ چند کشور بزرگ تقسیم شود. چین شرق آسیا را در اختیار خواهد داشت، روسیه حق وتویی بر امنیت کل اروپا داشته باشد و آمریکا هم می‌تواند به خانه خود بازگردد. این نظم جایگزین نمایانگر ارزش‌های جهانی یا حقوق بشری نخواهد بود که پوتین و شی به عنوان حیله‌ای برای توجیه غرب ببینند. این ارزش‌ها به عنوان ایده‌هایی درنظر آورده می‌شوند که به زودی به صورت کتاب مقدس یک سیستم لیبرال درخواهند آمد که نژادپرست و بی‌ثبات است و جایگزین سلسله‌مراتبی خواهد شد که در آن هر کشور جایگاه خود را در تعادل قدرت می‌داند.
از این رو شی دوست دارد تهاجم روسیه به اوکراین را به عنوان ضعف غرب نشان دهد. اگر تحریم‌ها بر سیستم مالی و صنایع فناوری روسیه شکست بخورد، چین کمترین نگرانی را بابت چنین سلاح‌هایی دارد. اگر پوتین به دلیل اشتباهات محاسباتی در اوکراین قدرت را از دست بدهد، می‌تواند چین را بترساند. این وضعیت باعث برآشفته شدن شی خواهد شد که با اتحاد با پوتین خود را در همان وضعیت اشتباهات محاسباتی ببیند، آن هم در زمانی که به دنبال سومین دوره رهبری حزب کمونیست چین است.
البته با وجود همه اینها، حمایت‌های چین هم محدودیت‌های خود را دارد. بازار روسیه کوچک است. بانک‌ها و شرکت‌های چینی اصلا دوست ندارند با تحریم‌ شدن به بهای بازار روسیه، بازارهای با ارزش دیگر را از دست بدهند. روسیه‌ی ضعیف مطلوب چین است چون در این صورت [روسیه] گزینه‌های کمتری برای انتخاب خواهد داشت. احتمالا روسیه به چین اجازه خواهد داد که به بنادر شمالی این کشور دسترسی داشته باشد، این امر با منافع رو به رشد چین به بیانی در آسیای مرکزی سازگار است، و روسیه نفت و گاز ارزانی را در اختیار چین خواهد گذاشت، و همین‌طور تکنولوژی‌های حساس نظامی احتمالا شامل طراحی‌ سلاح‌های هسته‌ای پیشرفته.
علاوه بر آن شی بر این باور است که لازم نیست برای اینکه چین پیشرفت کند حتما پوتین به یک پیروزی خیلی پر سر و صدا دست یابد: صرفا بقا هم یابد کافی است. مقامات چینی با اطمینان به دیپلمات‌های خارجی گفته‌اند که اتحاد غرب علیه روسیه با ادامه جنگ ویران کننده خواهد بود و هزینه آن برای رای‌دهندگان غربی هم بیشتر خواهد شد. چین همیشه به دنبال جدایی افکندن بین آمریکا و اروپاست و مدعی است که ایالات متحده در حال بیشتر کردن قدرت خود است در حالی که اروپایی‌ها مجبور هستند هزینه بیشتری برای انرژی و نیروی نظامی بپردازند و وظیفه میزبانی از بیش از سه میلیون اوکراینی پناهنده را هم قبول کنند. 
نزدیکی چین به جنگ روسیه-اوکراین زاییده این اعتقاد شی است که ستیز بزرگ قرن بیست و یکم بین چین و آمریکا خواهد بود؛ جنگی که شی بر این باور است که چین در آن برنده است. برای چین در این رقابت، آنچه که در شهرهای ویران شده اوکراین می‌گذرد یک جنگ جزئی است. چنین بر می‌آید که موفقیت غرب در مقابله با پوتین کمک خواهد کرد که نگاه چین به دنیا چگونه باشد و اینکه بعدها غرب با چین چه خواهد کرد.
اولین مورد وظیفه ناتو است تا به مقابله با پیش‌بینی‌های چین بپردازد. اما این هفته‌های جنگ اگر به ماه‌های جنگ ختم شود این وظیفه سخت‌تر خواهد بود. به این فکر کنید که جنگ کنونی تبدیل شود به یک نوع جنگ شهری با الگویی شوم، جنگی که هیچ برنده واضحی هم در آن دیده نشود. فرض بگیرید زمستان طول بکشد و قیمت انرژی همچنان بالا بماند. در ابتدای جنگ اوکراین حمایت‌هایی از اوکراینی‌ها سراسر اروپا را فراگرفت. شاید زمان آن که رهبران سیاسی جهان مجبور شوند راه‌حلی بین خود بیابند برسد.
اصلاحات عزم راسخ می‌خواهد. کشورهای غربی در جهت دفاع از دموکراسی باید آن را قوی کنند. آلمان تصمیم گرفته است برای مقابله با روسیه با این کشور روبه‌رو شود نه اینکه با روسیه تجارت کند. اتحادیه اروپا هواداران روسیه از جمله ایتالیا و مجارستان را تحت نظر دارد. نیروی امنیتی مشترک سرکوبگر (Joint Expeditionary Force) به رهبری بریتانیا، که یک گروهی از کشورهای شمال اروپا هستند، در حال تبدیل شدن به اولین واکنش‌گر‌ها در برابر تهاجم روسیه هستند. آمریکا هم در آسیا می‌تواند با متحدین خود روابطی برقرار کند تا استحکامات و طرح‌ها برای رویدادهای احتمالی را قوت ببخشد که احتمال حضور چین هم در این رویدادها وجود دارد. اقدامات مشترکی که روسیه را به هراس انداخته است احتمالا در زمانی که چین به تایوان حمله کند باعث هراسش نخواهد شد. 
و غرب باید تفاوت بزرگی بین چین و روسیه قائل شود. سه دهه پیش این دو اقتصاد تقریبا هم‌اندازه بودند؛ حالا اقتصاد چین 10 برابر بزرگ‌تر از اقتصاد روسیه است. با وجود تمامی ناکامی‌های شی، چین در نظم امروزی دنیا کامیاب بوده، در مقابل روسیه تنها توانسته است این نظم را خراب کند. واضح است شی دوست دارد قواعد بازی را به نفع خود تغییر دهند اما او مثل پوتین عمل نمی‌کند که هیچ راهی به جز اعمال زور و تهدید و استفاده از نیروی نظامی برای نشان دادن تاثیر روسیه ندارد. روسیه تحت حکومت پوتین کشوری منفور است. اما چین با اتصال اقتصاد خود به آمریکا و اروپا موقعیت خود را باثبات‌تر کرده است. 
آمریکا و متحدینش به جای اینکه به گفته ریچارد نیکسون که چند سال قبل از سفر مشهور خود به پکن در 5 دهه گذشته نوشت چین را هول بدهند به سمت «خروج از دایره کشورهای فامیلی، تا بتواند خیال‌پردازی‌های خود را توسعه دهد، کینه‌ها و تهدیدهای خودش را نسبت به همسایگانش بیشتر کند» باید نشان دهند که ظهور این ابرقدرت را به چشم دیگری می‌بینند. هدف باید این باشد که شی را ترغیب کنند که چین و غرب می‌توانند هر جا که امکانش باشد باهم به توافق برسند. این هدف نیازمند آن است که بر سر تعهدات و تهدیدات امنیت ملی به راه‌حلی برسند. 
شاید چین بخواهد با کمک به پایان دادن سریع جنگ در اوکراین به این هدف برسد. و نیز به استثنای اینکه روسیه بخواهد از سلاح شیمیایی یا هسته‌ای استفاده کند، که بعید است، برای چین روسیه شریکی است برای از بین بردن نظم جهانی لیبرال. خواست دیپلماتیک نیز کمتر از تصمیم غرب برای مجبور کردن پوتین به پرداخت هزینه‌های جنایات خود بر محاسبات چین تاثیر خواهد داشت.

تکنوپالیسی غرب در مهار روسیه

علی ترابی، کارشناس ارشد مطالعات آمریکای شمالی
در واکنش به یورش روسیه بر اوکراین که از یک سو برخاسته از سرشت در عذاب و تقلای بازیگر معترض به وضع موجود (این جا روسیه) و در نتیجه افتادن در تله ی منطق سده هجدهمی حمله و خشونت علیه کشور همسایه است و از سوی دیگر، برخاسته از خوی و سرشت بازیگران غربی (این جا آمریکا، اتحادیه ی اروپا، انگلستان و ژاپن) است که ویژگی اصلی این دومی نادیده انگاشتن و در چنبره افکندن رقیب می باشد. باید گفت دستگاه عصبی این دومی به دلیل بهره مندی از قدرت دست بالا مستعد دچار شدن به تومور قدرت می باش که در نتیجه ی این عارضه، مشاعر بازیگران سیستم هژمونیک حاکم بر نظام بین الملل (این جا همان آمریکا و متحدین) دچار بهم ریزی می گردد و در مرحله ای حاد و وخیم موجب ناپدید شدن بخش واقع بینی دستگاه عصبی-ارادی آن بلوک می گردد. این فروپاشی بخش واقع بینی در نظام پردازشگر یک سیستم می تواند منجر به از دست رفتن حس همنوایی و درک گردد. اگر چه واقع بینانه آن است که بگوییم نباید به آسانی انتظار گام برداری و در دستور کار قرار دادن مشکله ی سوتفاهم تاریخی میان این دو بلوک را داشت. در این جا عواملی همانند منافع گروه های ذینفع و آنارشیک بودن نظام بین الملل، خطر فروریزی بنیادهای هویتی، بحرانی شدن هویت خودی (هم از سوی غرب و هم از سوی روسیه) مهم هستند. در این میان هیچ برنامه ای برای بیرون کشیدن روسیه از حس تاریخی حقارت درجه ی دو حساب شدن از سوی اروپاییان کلید نخورده است و باید متذکر شد که حل مساله با دیگری چه برای روسیه و چه برای غرب پیامدها و دلالت های فراوان فرهنگی- اقتصادی- سیاسی- ژئوپلتیکی و احتمال فروپاشی هویتی را در پی خواهد داشت. 
در این جنگ، غرب به معنای آمریکا- اتحادیه اروپا، انگلستان و ژاپن... از بعد نوینی از بازی با کارت بازی قدرت در سیاست بین الملل پرده برداری نموده است؛ آن چه که می توان آن را بازی با کارت تکنوپالتیک و تکنو-استراتژیک غرب در برابر هماوردان سرکش -در این جا روسیه ی پوتینی- نامید. به طور ساده نویسنده ی این سطور برای توضیح و تبیین فرایند مهار و سترون سازی رقیب (این جا روسیه) اصطلاح خود ساخته ی تکنوپالتیک و تکنو استراتژی را به کار برده است. تکنوپالیسی یعنی بهره مندی از کارت برتری تکنولوژیکی در کیش و مات کردن و سترون ساختن بازیگر رقیب. بی گمان این ابزار نوین به عنوان یکی از ابزارهای بازیگردان (Game changer) در جعبه ابزار بازیگران آتلانتیکی و همفکرانشان در نظام بین الملل می باشد که باید مورد توجه بازیگران ناهمسو و غیرلیبرالی چون ایران و چین نیز قرار گیرد تا بتوانند در بازیگری در محیط بین المللی و منطقه ای ارزیابی درست تر و دقیق تری از رقیب- رفیقان (Frenemies) شطرنج قدرت داشته باشند تا در فرایند بیشینه سازی قدرت بتوانند به بهترین نحو ممکن به مدیریت دشواری ها و تنگناهای میدان بازی بپردازند. 
آن چه که در ادامه در این نوشته ی کوتاه مورد پرتو افکنی قرار می گیرد بحث بر سر مختصات و مشخصات و کاوش سرشت این ابزار سده ی بیست و یکمی است که در جنگ-بازی قدرت به کار بسته شده و خواهد شد. بنا بر اشاره ی تامس فریدمن، ستون نویس نیویورک تایمز و کارشناس سیاسی آمریکایی، این سلاح سده ی بیست و یکمی دارای توان تخریبی برابر با بمب اتمی هسته ای در عرصه ی اقتصادی است و کشور مورد هدف (در این جا روسیه) با شمار زیادی از بازیگران دولتی و غیردولتی رو در رو است که این پیچیدگی و گستردگی هم نشان از دشواری و هزارتو بودن محیط عملیاتی سده ی بیست و یکمی نظام بین الملل دارد و هم نشان از واقعیت زمین گیر شدن در هزار توی سیاه چاله ی بازی قدرت. در این بین بازیگر مورد هدف در حالت آچمز و درگیر در پروژه مرگبار سترونیزه شدن خود، دچار فروپاشی عصبی می شود و در خطر به تسخیر ذهنی و عصبی (نوروپارازیت) درآمدن توسط سیستم هزمونیک در می آید و به نقطه ی خودنابودگری و خودکشی به نفع رقیب هل داده می شود. 
بنابر مطالعه ی موسسه ی کستلوم که نهاد مطالعه ی تحریم است- غرب در واکنش به حمله ی روسیه بر اوکراین- با "هزار پنجه ی تحریم" و به کارگیری فرمول تضعیف تدریجی در قالب به کارگیری ابزار تکنوپالتیک خود، تنها در ده روز ۲۷۷۸ تحریم بر روسیه بست و شمار تحریم های آن کشور را بالاتر و بیشتر از ایران و کره شمالی رساند که نقطه ی عطفی در تاریخچه روابط بین الملل به حساب می آید. اکنون شمار تحریم های آن کشور به عدد ۵۵۳۲ تحریم رسیده است و دومینوی تحریمی همچنان در حال افزایش است. 
تمامی صنایع حیاتی، زیرساخت ها، ارتباطات بین المللی، دسترسی به نهادها و شیکه های بین المللی و....در روسیه مورد تحریم و فشار قرار گرفته اند. بوئینگ و ایرباس روسیه را در واردات قطعات هواپیمایی مورد تحریم قرار داده اند و شرکت ایرلندی AerCap که بزرگترین شرکت لیزینگ و اجاره ای هواپیمایی جهان است دست به تحریم ایرلاین های روسی زده است. شرکت های مالی پی پل، ویزا و مسترکارت تراکنشهای مالی روسیه را مورد هدف قرار دادند. شرکت Cogent Communications دارنده ی بیست و پنج درصد ترافیک اینترنت جهان با روسیه قطع ارتباط کرده است.  راشا تودی و اسپوتنیک مورد تحریم اتحادیه ی اروپا قرار گرفته اند. توئیتر حساب حامیان پوتین را در دستور کار تحریم خود قرار داده و مایکروسافت فروش ویندوز و ایکس باکس و سرویس های اژور در روسیه را متوقف کرده است. سامسونگ پس از تحریم روسیه توسط اپل، اینتل و آی. ام. دی و سیسکو از توقف ارسال گوشی و تراشه به روسیه خبر داد. شرکت اسپانیایی ایندیتکس فعال عرصه ی مد که دارنده ی محصولات خود با مارک زارا است پانصد فروشگاه روسی را بست. گوگل مپ با از کار انداختن نقشه ی ترافیک راه ها به کمک اوکراین آمده است. گوگل پلی دانلود برنامه های غیرپولی خود در روسیه را به تعلیق درآورده است و شرکت تایوانی TSMC بزرگترین سازنده ی چیپ در جهان از توقف صادرات چیپ به روسیه خبر داده‌ و رسانه های روسیه از درآمدهای یوتیوب محروم شده اند. مک دونالد با بستن شعبات خود باعث بیکار شدن ۶۲ هزار نفر روسی شده و کی. اف. سی و پیتزا هات هم اعلام نموده اند که دیگر سرمایه گذاری در روسیه نخواهند داشت. جنبش جهانی تحریم کسپرسکی، شرکت روسی سازنده ی آنتی ویروس در فضای مجازی به راه افتاده و مقامات اوکراینی در حال لابی با کاخ سفید برای مسدود کردن patch های امنیتی و جلوگیری از آپدیت های برنامه های کاربران روسی هستند تا پروژه ی هک و سرقت اطلاعات دامن گیر کاربران و شرکت های روسی به نقطه ی بحرانی تر هل داده شود. موج حمله های هکری به روسیه از سوی گروه های گوناگون از جمله گروه انانیموس (Anonymous) در دستور کارقرار گرفته است. شرکت شل مالک بیست و هفت و نیم درصد تاسیسات ال. ان. جی ساخالین- ۲ در روسیه، شرکت بریتیش پترولیوم، بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی روسیه و دارنده ی سهام ۱۹.۷۵ درصدی در شرکت روسنفت، شرکت انرژی اکینور متعلق به دولت نروژ که بیشتر سهام آن متعلق به دولت نروژ است و شرکت هایی چون اکسون موبیل و توتال همگی دست به تحریم روسیه زده اند. دولت های امریکا و انگلیس نیز واردات حامل های انرژی شامل نفت و گاز از روسیه را ممنوع اعلام کرده اند و ژاپن نیز صادرات تجهیزات پالایشگاهی به روسیه را ممنوع نموده است و به دنبال عملیات نظامی روسیه در اوکراین دستور توقف دارایی های 32 مقام روسی و بلاروسی دیگر و الیگارش های روس  صادر شده است. ایرباس اعلام کرده است که خدمات پشتیبانی و تامین قطعات یدکی برای صنعت هوانوردی روسیه را متوقف کرده و شرکت بوئینگ، بزرگترین شرکت هواپیماسازی جهان، هم اعلام کرد که فعالیت‌های خود را در روسیه به حالت تعلیق در می‌آورد. سهام بزرگترین شرکت‌های نفتی و بانکی روسیه در اروپا بین ۷۰ تا ۸۰ درصد سقوط کرده است و ارتباط هوایی آن ‌کشور عملا با جهان قطع شده و کارتهای اعتباری بین‌المللی مردم در روسیه از کار افتاده است. روبل روسیه به شدت سقوط کرده و بانک های روسیه تحریم شده اند. دارایی های خارجی روسیه هم در نظام بانکی جهانی فریز شده است. 
در قالب مهار و سترون سازی روسیه با کارت تکنوپالتیک، غرب با هزار پنجه ی تکنوپالتیک خود، تحریم روسیه توسط شرکت های تویوتا، اپل،لنوو، اریکسون، آدیداس، زوم، ال جی، هواوی و زیراکس، آی.بی.ام و کنون (Canon) پانوسونیک و امرسون و زد. تی. ای، سونی و ای. پم، و تی سیستم، ایچ پی (HP) و نیکون، نک و فوجیتسو و توشیبا، اوتو دسک و نت اسکوت و جنسیس. زیمنس و نوکیا و اوراکل و آتوس، آوایا و ای.ام.سی و اینرام و اسپتیفای است آن کشور را به گوشه ی رینگ برده و می رود تا غرب همانند یک جوجیتسو کار حرفه ای بتواند روسیه، این حریف سنگین وزن را پرتاب نماید. از سویی روسیه سومین صادر کننده ی نفت و اولین دارنده ی گاز جهان است و آمریکا و اروپا محدودیت هایی در به انزوا کشاندن این خرس سنگین وزن دارند. در پایان باید دید آیا روسیه در بازی دلهره آور جوجه (بزدل) (Chicken Game) با غرب همچنان بر جاده ی یک طرفه ی رقابت می تازد و ریسک نابودی بیشتر را به جان می خرد یا سیاه چاله ی هزارتوی تحریم در سال های آینده به روسیه می آموزاند که راه موازنه سازی در برابر غرب نه از راه چنگ و دندان نشان دادن که از راه توسعه ی چینی (ساختن بنیان های صنعتی اقتصادی و قدرتمند شدن مالی) می گذرد. غرب راه سترون سازی و مهار روسیه را نه در جنگ رو در رو که در تحریم و زدن زخم های عمیق انزوا یافته است.

استقلال‌طلبی نامتوازن (در حاشیه اقدام یک‌طرفه روسیه علیه ایران) 

حمیدرضا جلایی‌پور، فعال سیاسی اصلاح‌طلب

هسته قدرت در جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته دستاورد قابل‌دفاعی در زمینه «توسعه پایدار، همه‌جانبه، عادلانه و کم‌فساد» نداشته است، اما حاکمان جمهوری اسلامی به‌شدت معتقدند که از «استقلال کشور» دفاع کرده‌اند. متاسفانه سه دلیل زیر نشان می‌دهد که فرایند استقلال‌طلبی ایران نامتوازن و با مخاطره روبه‌رو است:

۱- استقلال‌طلبی ایران طبق سند بالادستی چشم‌انداز بیست‌ساله،  مفهومی «یک بعدی» و تقلیل‌یافته به آمریکاستیزی نبوده است. یعنی قرار بود کشور ایران مستقل باشد و قدرت‌های جهانی مثل آمریکا در سرنوشت کشور دخالت نکنند ولی در عین‌ حال مسیر توسعه و رشد اقتصادی کشور مختل نشود و ایران در یک بازه بیست‌ساله و در ۱۴۰۴ قدرت برتر اقتصادی منطقه باشد. متاسفانه با گذشت نزدیک به بیست‌سال این هدف هنوز تامین نشده است. حتی ایران در ده سال گذشته با رکود روبرو شده و فقیرتر شده است، تاجائیکه بین سی تا شصت‌ درصد مردم کشور با نوعی فقر روبرو هستند و در مقابل کشور کوچکی مثل امارات در همسایگی ما به یک قدرت اقتصادی تبدیل شده است. و رئیس کشور امارات در بحران حمله پوتین به اکراین و در بحران انرژی کشورهای غربی جواب تلفن رئیس جمهور آمریکا را هم نمی‌دهد. 

۲-در فرایند استقلال‌طلبی ایران قدرت‌های جهانی (مثل آمریکا، روسیه و چین) قرار بوده در تصمیمات راهبردی کشور مداخله نکنند، ولی با کمال تاسف شاهدیم که استقلال‌طلبی ما از ناحیه روسیه با مخاطره روبرو شده است. به دو نشانه نگران کننده اشاره می‌کنم. در جریان مذاکرات هسته‌ای، روسیه-پوتین که طبق تبلیغات رسمی حکومت ایران، دوست راهبردی ایران است در بزنگاه مذاکرات هسته‌ای و بصورت یک طرفه چوب لای چرخ مذاکرات گذاشته است و حتی این کشور لازم نمی‌بیند قبل‌ از اینکه کارشکنی کند طرف ایرانی در جریان بگذارد (۱)، گویی ایران یکی از اقمار روسیه است. همینطور سیاست‌های عملی دولت روسیه علیه منابع گازی ایران، قابل توجه است. چرا ایران نتوانسته در سال‌های گذشته در بازار جهانی گاز نقش ایفا کند؟ فرایند این ناکامی شفاف نیست-ایران چه چیزی از کشور قطر کم دارد؟! به بیان دیگر روابط راهبردی ایران با روسیه شفاف نیست و روسیه می‌تواند سربزنگاه مذاکرات به ایران پس‌گردنی بزند. یا پس از حمله روسیه به اکراین، سفیر بی‌صلاحیت روسیه در تهران برای رسانه‌های داخل کشور ایران تعیین تکلیف کند و به آن‌ها فرمان بدهد که: نگویید روسیه به کشور اکراین «حمله» کرده بلکه بگویید روسیه در حال  «عملیات ویژه» است! 

۳-در فرآیند استقلال‌طلبی روابط ایران با کشور قدرتمند چین «شفاف» نیست. در چهل سال گذشته کشور قدرتمند چین مثل آمریکا و روسیه سابقه تجاوز نظامی ندارد و راهبردش عمدتا تامین منافع اقتصادی کشور چین بوده است. ولی تجربه همین کشور چین در عقد قراردادها با کشورهای آفریقا نشان می‌دهد این قرارد‌ادها یک طرفه، استثماری و به زیان کشورهای آفریقایی بوده است. این قراردادهای یک طرفه می‌تواند از سوی چین علیه ایران هم به کار برود. ایران مدتی است با چین وارد همکاری و قرار و مدارهای بیست و پنج ساله شده است، ولی مردم ایران از کم و کیف این قرار و مدارها مطلع نیست. در فرآیند استقلال‌طلبی ایران در برابر چین آن‌چیزی که باعث استقلال‌طلبی مثبت و سازنده کشور می‌شود همین شفافیت با مردم است. زیرا در موازنه قوا بین ایران و چین، کشور چین که از قدرت نظامی ایران هراس ندارد بلکه ضامن اصلی منافع ملی ایران «آگاهی مردم ایران» از مفاد قرارداد بیست و پنج‌ساله ایران-چین است. چرا مفاد این تفاهم باید از چشم مردم ایران دور باشد. این پنهان‌کاری آشکارا منافع ملی و استقلال ایران را تهدید می‌کند.

استقلال‌طلبی ایران در واقع آمریکاستیزی یک بعدی نیست، استقلال‌طلبی یعنی دفاع از ساختن، توسعه پایدار و منافع ملی کشور بدون رابطه یک سویه کشورهای قدرتمند جهان (مثل آمریکا، روسیه و چین) در تصمیمات راهبردی ایران. متاسفانه در شرایط فعلی همچنان که اشاره شد کشور روسیه و چین در برابر ایران یک طرفه عمل می‌کنند و ما نگران استقلال و مصالح ملی ایران هستیم. 

پی‌نوشت:

۱-طبق شواهد و نشانه‌های موجود تا قبل از حمله پوتین به اککراین (در اوایل اسفند ۱۴۰۰) متن تفاهم‌نامه احیای برجام با چهار کشور دیگر تقریبا نهایی شده بود. اما پس از حمله پوتین به کشور اکراین روسیه از سوی کشورهای غربی با تحریم روبرو شد، و روسیه بدون هماهنگی با ایران و به صورت یک طرفه در فرایند مذاکرات برجام «دبه» درآورد و توافق برجام را به گروگان گرفت. اینک که بیست اسفند ۱۴۰۰ است هنوز این بازگشت به برجام نهایی نشده است. و همچنان مردم ایران از تحریم‌ها رنج می‌برند و در شرایطی که پس از حمله روسیه به اکراین که جهان با بحران انرژی (خصوصا گاز)روبرو است ایران بعنوان کشور دارای منابع نفتی و گازی نمی‌تواند در بازارهای جهانی ایفای نقش کند و کارآمدتر در مسیر توسعه کشور گام بردارد. متاسفانه در این بحران شاهدیم که سیاست خارجی کشور کوچک امارات متوازن‌تر از ایران عمل می‌کند.

استالینیزاسیون روسیه

ترجمه برای کانال و وبلاگ راهبرد: فاطمه لطفی

اکونومیست این هفته با تیتر «استالینیزاسیون روسیه» در مقاله‌ای با عنوان «دیکتاتوری ولادیمیر پوتین» نوشته است:

پوتین همانطور که به این نتیجه می‌رسد قادر نخواهد بود در اوکراین برنده شود، به همان اندازه هم به سرکوب در داخل کشور روی آورده است. 
اکونومیست می‌نویسد: وقتی ولادیمیر پوتین دستور حمله به اوکراین را صادر کرد، در آرزوی برپایی مجدد امپراطوری روسیه بود. اما برنامه‌اش به این ختم شد که وحشت دوران ژوف استالین بازگردد. این فرجام نه فقط به این دلیل بود که پوتین جابرانه‌ترین حمله بی‌جهت به اروپا را از سال 1939 در دستور کار قرار داد بلکه به این دلیل که او خود را در سرزمین خود تبدیل به یک دیکتاتور کرد، و تبدیل شد به استالین قرن بیست‌ویکم با دروغ، خشونت و پارانویایی که پیشتر سابقه نداشت. 
برای فهم دروغ پوتین، بزرگی جنگی را که برنامه‌ریزی شده است درنظر بگیرید. رئیس جمهور روسیه بر این باور بود که اوکراین خیلی زود از پا درخواهد آمد، بنابراین او مردم روسیه را برای این حمله و سربازانش را برای این ماموریت آماده نکرده بود، در واقع او به نخبگان اطمینانی را داده بود که اصلا وجود نداشت. بعد از گذشت دو هفته وحشتناک در میدان جنگ، هنوز هم منکر این است که این جنگ می‌تواند بزرگترین جنگ اروپا از سال 1945 باشد. پوتین برای اینکه این دروغ همه‌جانبه ادامه یابد و پایدار بماند، تقریبا تمامی رسانه‌های مستقل را تعطیل کرده، روزنامه‌نگاران را تهدید کرده است اگر دروغ‌های او را پوشش ندهند تا 15 سال زندان در انتظارشان است و هزاران معترض ضد جنگ را دستگیر کرده است. پوتین تاکید دارد که «عملیات» نظامی او در اوکراین نازی‌زدایی از این کشور است، تلویزیون ملی این کشور هم روسیه را دوباره استالینی می‌کند. 
برای درک اشتهای پوتین برای تنش به نحوه روشن شدن آتش جنگ نگاه کنید. روسیه که در برنده شدن سریع‌السیر در این جنگ ناکام مانده است، در تلاش است با ایجاد گرسنگی در شهرهای اوکراین وحشت ایجاد کند و نیز کورکورانه آنها را مورد هدف قرار می‌دهد. در نهم ماه مارس او یک زایشگاه را در ماریوپل بمباران کرد. اگر او مرتکب جنایات جنگی علیه اسلاوها می‌شود، در داخل کشور هم آماده کشتار هست. 
و برای درک پارانویای پوتین، نحوه اتمام جنگ را متصور شوید. روسیه قدرت شلیک بسیار بیشتری از اوکراین دارد. به ویژه در جنوب هنوز هم در حال پیشروی است. شاید هم کی‌یف پایتخت را تصرف کند. و حتی اگر جنگ ماه‌ها هم طول بکشد، باز هم سخت بتوان او را پیروز میدان دید. 
فرض کنید روسیه بتواند یک دولت جدید ایجاد کند. اوکراینی‌ها همین حالا هم علیه این مهاجم متحد شده‌اند. عروسک خیمه‌شب‌بازی پوتین قادر نخواهد بود بدون حضور اشغال‌گران کشور را اداره کند، اما روسیه پولی ندارد یا نیرویی ندارد که بتواند اوکراین را محاصره کند. دکترین نظامی آمریکایی می‌گوید برای خفه کردن شورش، اشغالگران باید به ازای هر 1000 نفر 20 تا 25 سرباز داشته باشند؛ تعداد نیروهای نظامی روسیه [برای هر1000 نفر] چهار سرباز است. 
اگر پوتین نتواند یک دولت دست‌نشانده بر سر کار بیاورد، که کرملین هم نشانه‌های این نتوانستن را مخابره کرده است؛ پوتین مجبور است به مذاکرات صلح روی بیاورد. همین حالا هم پوتین به دنبال وادار کردن اوکراین به چنین توافقی است. علاوه بر همه اینها؛ اگر اوکراین پسا جنگ دوباره بخواهد به سمت غرب متمایل شود، پوتین چه خواهد کرد: دوباره حمله می‌کند؟
واقعیت این است که با گذشت مشخص می‌شود که پوتین اشتباه فاجعه‌باری را مرتکب شده است. او خسارت جبران ناپذیری به اعتبار نیروی نظامی قوی روسیه وارد کرد، نیرویی که ثابت شد در برابر یک ارتش کوچکِ بدمسلح شده اما با انگیزه، بسیار بی‌عرضه است. روسیه کوهی از تجهیزاتش را از دست داد و خساراتی که این کشور در عرض دو هفته بر خود وارد کرد به اندازه خسارتی بود که آمریکا از زمان تهاجم به عراق در سال 2003 متحمل شده است. 
پوتین تحریم‌های خانمان‌براندازی را هم برای کشورش به ارمغان آورد. بانک مرکزی این کشور قادر به دسترسی به منابع مالی خود برای حمایت از سیستم بانکی نیست تا بتواند روبل را به ثبات برساند. برندهای معتبر جهانی مثل آکیا و کوکاکولا خدمات خود در این کشور را متوقف کردند. بسیاری از کالا‌ها سهمیه بندی شده است. صادرکنندگان غربی از صادرات خیلی از کالاها به این کشور سرباز می‌زنند در نتیجه بسیاری از کارخانه‌ها قادر به ادامه حیات خود نیستند. تحریم‌هایی که بر صادرات انرژی این کشور وضع شده –هرچند محدود هستند- باعث شده است منابع مالی روسیه برای خرید کالاهای مورد نیاز و واردات آنها با تهدید روبه‌رو شود. 
و استالین هم همینگونه عمل کرد؛ پوتین سرمایه‌داری، بزرگترین موتور محرک مدرن سازی روسیه را، ویران کرد. این سرمایه‌داران به جای آنکه به گولاگ‌ها فرستاده شوند در حال فرار به شهرهایی چون استانبول در ترکیه و ایروان ارمنستان هستند. آنهایی هم که مانده‌اند نه آزادی بیان دارند نه آزادی عمل. این سرمایه‌داران با تورم بالا و از بین رفتن اقتصاد دست و پنجه نرم می‌کنند. در عرض فقط دو هفته آنها کشور خود را از دست دادند. 
استالین در یک اقتصاد در حال رشد حکومت می‌کرد. هرچند با قتل و جنایت اما در حال ترسیم یک ایدئولوژی بود. هرچند با بی‌عدالتی، اما به هر حال امپراطوری شوروی را یک‌جا نگه داشته بود. بعد از اینکه نازی‌های آلمان به این کشور حمله کردند او برای حفظ این کشور قربانیان زیادی داد که از بیشتر از هر چیز دیگری در پیروزی در نبرد موثر بود.
پوتین هیچ کدام از این امتیازات را ندارد. او نه فقط بازنده این جنگ است بلکه مردم خود را هم فقیرتر خواهد کرد: رژیم او فاقد یک هسته ایدئولوژیک است. «پوتینیسم» ترکیبی از ناسیونالیسم و مذهب اورتدکس را برای بینندگان تلویزیون به نمایش می‌گذارد. نواحی روسیه، که 11 منطقه زمانی را دربر می‌گیرد، بر این باورند که این جنگ مسکو است [نه جنگ آنها]. 
و همانطور که مقیاس شکست پوتین واضح‌تر می‌شود، روسیه وارد بدترین لحظه این تنش می‌شود. دو دستگی در این رژیم حالا تبدیل شده است به مارپیچی از مقصر جلوه دادن‌ها. پوتین، بیمناک از یک کودتا، به هیچ کس اعتماد ندارد و برای در قدرت ماندن خواهد جنگید. او احتمالا با هراس افکندن در دل دشمنان اوکراینی خود و ترساندن حامیان غربی‌ آنها با سلاح‌های شیمیایی یا حتی حمله اتمی، در تلاش خواهد بود روند جنگ را تغییر دهد. 
دنیا باید خطر در پیش رو را محدود کند. باید با ارائه واقعیت‌ها دروغ‌های پوتین را آشکار کند. شرکت‌های فناوری غربی اشتباه کرده‌اند که کار خود را در روسیه متوقف کرده‌اند چون با این کار جریان اطلاعات را دو دستی تقدیم رژیم پوتین کرده‌اند. کشورهایی که مهاجران اوکراینی را پذیرفته‌اند مهاجران روسی را نیز باید بپذیرند. 
ناتو می‌تواند با مسلح سازی دولت ولودیمیر زلنسکی و حمایت از او در مذاکرات جدی، از شدت خشونت پوتین بکاهد. همینطور می‌تواند با تحریم‌های بیشتر و عمیق‌تر بر انرژی روسیه، حتی به قیمت اقتصاد جهانی، پوتین را تحت فشار قرار دهد. 
و غرب می‌تواند از جنون پوتین جلوگیری کند. ناتو باید مشخص کند که به نیروهای روسی شلیک نخواهد کرد مگر اینکه اول آنها [به ناتو] شلیک کنند. این امر به پوتین بهانه نخواهد داد که با تعیین منطقه پرواز ممنوع که به نیروی نظامی متوسل است، جنگ وسیع‌تری را پی بگیرد. البته خیلی‌ها در غرب به دنبال یک رژیم جدید در مسکو هستند، اما باید گفت که غرب به طور مستقیم در این کار دخالت ندارد. آزاد شدن، زحمتی است که روس‌ها خودشان باید بکشند. 
پوتین منزوی و از نظر اخلاقی مرده است؛ زلنسکی تبدیل به مردی شجاع شده است که به مردم خود و به دنیا نیرویی تازه داده است. او آنتی‌تز پوتین است و شاید الهه انتقام او. به این فکر کنید که چه می‌شود اگر روسیه بتواند از استالین قرن بیست‌ویکم رهایی یابد.

فرصت‌های احیای برجام: روس‌هراسی به‌جای ایران‌هراسی

غلامعلی دهقان، فعال سیاسی
احیای برجام فرصت‌های مختلفی را نصیب ایران می‌کند که در این یادداشت به برخی از آنها می‌پردازم.

نخستین فرصت، جایگزین شدن ایران‌هراسی با روس‌هراسی است. واقعیت این است تازمانی که اتحادجماهیرشوروی بود،این کشور،سیبل مناسبی برای دشمنی آمریکاواروپابود.امابه مجردفروپاشی این کشور،ایران بواسطه حرکت درمسیراتمی‌شدن جایگزین مناسبی برای شوروی گردید.بااین وجودحمله غیرمنطقی وغیرمترقبه‌روسیه به اوکراین سبب شده تاامریکاواروپاخودرابادشمنی روبروببینندکه‌بی محاباوباقدرت تمام پابه عرصه نبردی گذاشته که روبرویش یکی ازدوستان آنان است.تمامی قرائن وشواهدنشان می دهدفرضیه فرسایشی شدن جنگ روس واکراین محتملترین فرضیه است.بااین فرض تااطلاع ثانوی همه نگاههامعطوف این جدال است.والبته‌این مطلوب اسرائیل وبرخی دوستان اخیراین کشوردرخاورمیانه نیست.بایدازاین فرصت نهایت استفاده راکردولوبه‌طورموقت هم شده ایران هراسی فراموش شود.درهمین راستااحیای برجام می تواند،فرصتی برای تنفس ایران باشدتاهمگان  بدانندبخش قابل توجهی ازتبلیغات برعلیه ایران پروپاگاندابوده است.واقعیت این است عملیات بی رحمانه روسیه که سبب اواره شدن میلیونی مردم اکراین شده است شاهدی است براین مطلب که دشمن واقعی غرب کیست وبسیاری ازتبلیغات برعلیه ایران مغرضانه وهدفمندبوده است.
دوم-فرصت احیای برجام فرصت مغتنمی برای اقتصادایران هم است.پیش بینی می شودبافرض اجراشدن تحریمهای نفتی ازسوی امریکاواروپاکه فعلاامریکااین کارراانجام داده‌است،بازارنفت نیازبه نفت جایگزین‌دارد.ورودنفت ایران وونزوئلامی توانداین کمبودراجبران کند.احیای برجام می تواندبهترین حالت برای‌ورودنفت ایران‌به‌بازارجهانی باشد.دراین حالت قیمت نفت درسطح جهانی متعادل وهمچنین برای اقتصادکشورکه‌ازکسری بودجه رنج می بردویکی ازاثرات مخربش شکل گیری تورم است،مشکل گشااست.
سوم-تجربه نشان داده‌است‌هرگاه وضعیت اقتصادی مناسب نبوده است،مشارکت مردم هم‌درسیاست بخصوص درمقوله انتخابات بالانبوده است.برای مثال مشارکت دردوانتخابات سال۱۳۶۴و۱۳۶۸پنجاه وچهاردرصدبود.که‌یکی دراوج جنگ ودیگری یکسال‌بعدازجنگ بود.حتی این مشارکت درسال۱۳۷۲هم‌که هنوزوضعیت اقتصادی بهبودانچنانی پیدانکرده۵۱درصداست.ویادرهمین انتخابات اخری درخردادسال جاری مشارکت به زیرپنجاه‌درصدهم‌رسید.امادرزمانهایی که وضعیت اقتصادی بهتربوده والبته رقابت هم بوده مشارکت بیشتری داشتیم. خرداد۷۶وخرداد۸۸واردیبهشت ۹۶وضعیت اقتصادی بهتربوده است.احیای برجام سبب بهبوداقتصادکشوروبه تبع ان مشارکت بیشترمردم است.
خلاصه کلام اینکه پذیرش احیای برجام درشرایط فعلی ولواین دوره موقت باشدکه معلوم نیست هم موقت‌باشدبه صلاح مملکت است.

قضیه کاذبه "روسیه شوروی نیست"

نادر صدیقی، نویسنده و پژوهشگر


اوکراین اکنون آن جاست که قضیه "روسیه  شوروی نیست " نیست شد.بهتر است نسبت سلبی در آن قضیه را در پرتو  بدعت فلسفی امام خمینی در خصوص "حقیقت سلب" در قضایای سالبه بسنجیم که سروش در دروس منطق به ما آموخت :
"مرحوم آقای مطهری می گفتند که امام در دروس خودشون به این نکته توجه داشتند ومی فرمودند اینکه گفتند قضایا باید "مطابق با واقع" باشند،در قضایای صادقه صادق هستند.قضایای کاذبه اصلا واقعیتی ندارند که این با آن مطابق نباشد."(سروش)
"قضیه سالبه به این معنی،از هیچ چیز در خارج حکایت نمی کند.بلکه حکایت می کند از این که این چیز در خارج نیست؛واین نکته خوبی است که آقای خمینی روی آن تکیه می کردند.."(مطهری)
قضیه ها گاه در بیرون از حوزه آکادمی نسبت معینی با قدرت ها می یابند وبه گزاره تبدیل می شوند.گزاره "روسیه دیگر شوروی نیست" در روزهای اخیر باید در سایه شوم یک جنگ ویک اشغالگری محض بازخوانی شود.اکنون می توان در سایه شوم رخداد جنگ وتجاوز به اوکراین بازخوانی  دیگری ازنامه امام خمینی به گورباچف داشت :
" امروز ديگر دولتهاي همسو با شما كه دلشان براي وطن و مردمشان مي تپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم كه صداي شكستن استخوان هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است مصرف كنند.  "
پوتین تحت تاثیر نیرومند نوستالژی شوروی می خواهد بار دیگر "دولت های همسو" بسازد بر فراز ویرانه های آن امپراتوری.کمونیسم فقط یک اسم بود برای آن عملیات،امروز اسامی دیگری ،وبه عبارت دقیق تر روایت ها وکلان روایت های دیگری در کار است.کمونیسم یکی از آن کلان روایت های سرکوبگر بود.مرحوم محمدعلی سپانلو روزهایی را به خاطر می آورد که خود و روشنفکران ایران در محکومیت سرکوبگری شوروی دچار کمبود کلمات ویا لکنت زبان بودند :
"یادم می آید وقتی شوروی به چکسلواکی حمله کرد و تانک های مسکو نهضت مردمی چک را له کردند ما در یک مهمانی بودیم منزل مدیر "جهان نو" حسین حجازی آن جا بود که مصطفی رحیمی حین صحبت هایش گفت روس ها اشتباه کردند چون نهضت چکسلواکی مردمی بود.من برافروخته شدم وگفتم نخیر خوب کاری کردند وجلوی ارتجاع را گرفتند.بابت آن نظرم امروز شرمنده ام" (شهروند امروز،شهریور 90،ص 31)
کلان روایت هایی از قبیل ارتجاع،سوسیالیسم،غرب ،روح تاریخ،ضرورت تاریخ ..در آن روزگار نقشی سرکوبگر در طرد روایت مظلومان وداستان رنج آنان داشتند.فراروایت ها چنانچه لیوتار نشان داده نقش توجیه،مقبول سازی ومشروعیت بخشی را برعهده می گیرند.فراروایت در مفهوم مذکور روایت محلی  را از بین می برد.جزئیات انسانی رنج قربانیان در قالب روایت های فرادستی تحت دسته بندی ها فله ای به محاق می رود.فخرالدین عظیمی در کتاب "بحران دموکراسی " توضیح می دهد که چگونه روس ها در دوران اشغال آذربایجان،قلمرو واژگان روشنفکری را نیز به تسخیر خود درآورده بودند:
"«با وجود اين روس‌ها به بركت يك نظام عقيدتي محسور كننده مي‌توانستند حتي به برخي روشنفكران چپ ميانه‌رو بقبولانند كه حضور و رفتار شوروي در ايران نهايتاً به سود مصالح ملي ايران است، و بر كساني كه از اين بابت ترديد داشتند، برچسب متحد سيد ضياء يا مرتجعين هوادار امپرياليسم بزنند. در خلأ فكري دوران پس از رضاشاه كه ايران پذيراي هر عقيده نويني بود، واژگاني براي محاورة سياسي راديكال و همراه با آن، نظام فكري و روش استدلالي خاصي كه از شوروي سرچشمه گرفته و عمدتاً از طريق حزب توده تبليغ و ترويج مي‌شد، با شور و اشتياق پذيرفته گرديد و فرهنگ سياسي ايران را به شدت تحت تأثير قرار داد. اين واژگان جايي براي طرح ايراد اعتراض به اعمال يا خواست‌هاي روس‌ها به گونه‌اي كه جاذبه روشنفكري داشته باشد، باقي نمي‌گذاشت. و حتي تصور اين را كه ممكن است روس‌ها انگيزه‌هايي غير از انگيزه‌هاي انسان‌دوستانه داشته باشند، عملاً ناممكن مي‌كرد.»( )
 "
هویت ملی نیز در مفهوم انتزاعی وتهی از ملت نیز گاه می تواند کارکرد فراروایت های سرکوبگر به خود بگیرد،چنانچه تئوریسین های جماعت "نه غزه نه لبنان " در اتاق فکر ها و تلویزیون های جنگ وتحریم درکی از ملت و منافع ملی عرضه می کردند که در امتداد بمباران های غزه ولبنان،کارکردِ طرد روایت قربانیان فلسطین داشت.در ایام نبردرهایی بخش برای آزاد سازی شهرها وروستاهای اشغال شده قره باغ نیز  همسویی وهمدستی ناسیونالیسم بی جاساز ایرانی وناسیونالیسم آواره ساز "آرتساخی " به میانجگیری فراروایت های همچون "خطر عثمانی ها" ،"پان ترکیسم " وغیره جنبه عملیاتی به خود گرفت وبه خدمت انتقال رنج وشکنج صدها هزار رانده شده مسلمان از شهرودیارقره باغی به حوزه خاکستری توجه افکار عمومی درآمد.پیروان ناسیونالیسم بی جاساز ایرانی در آن سالهای اشغال قره باغ  در فراروایت های برساخته غرب منحل شده ودر کنار ناسیونالیسم آواره ساز واشغالگر شوشا ودیگر شهرهای قره باغ قرار گرفت.
 حتی امروزهم " اریک زمور"کاندیدای ریاست جمهوری فرانسه مطابق یک نگرش نهادینه شده صلیبی برعلیه آوارگان قره باغ ،غریزه اسلام هراسی فضای انتخاباتی را به جنبش درآورده وطرف اشغالگر را به مثابه "ملتی در محاصره اقیانوس اسلامی " بازنمایی می کند:
, "une nation chrétienne au milieu d'un océan islamique"
یک بازنمایی جنگ افروزانه که متاسفانه برخی اتاق فکرها ورسانه های ناسیونال فاشیستی،ورژن فارسی آن را در ظاهری "بومی" برضد امت مسلمان بازتولید می کنند.
فراروایت ها در سویه سلبی خود با برچسب های همبسته هستند که احساسات وعواطف انسانی را از کار می اندازند.امپراتوری روسیه در طول دو قرن اخیر با توسل به فراروایت "تمدن" اشغال سرزمین های مسلمانان واز جمله بخش های مهمی از سرزمین ما را توجیه کرده است.شرق شناسی استعماری نیز به شیوه ای مشابه  به یمن برساخت کلان روایت ها وکلی گویی ها در باره مردمان مشرق زمین توصیفاتی در اختیار کارشناسان می نهاد تا احساس همدردی با قربانیان را در متروپل ها متوقف کند
ترکیب بندی ونه قطبی سازی میان روایت ایران وامت
در قفقاز ما نتوانستیم از روایت امت محافظت کنیم وآن را با روایت ملت ترکیب بندی کنیم.پدران ما در طول قرون اسلامی روایت امت مسلمان وروایت ایران را ترکیب بندی کرده اند .در زمانه ما  امام خمینی استادِ ابداع درکی دموکراتیک از مفهوم هویت ملی بود که درک ایران-شاهی ،ناسیونال فاشیستی وانتزاعی از هویت ملی را به کنار زد.او از روی ملت واقعا موجود اقدام به تعریف مفهوم هویت ملی کرد وهستی بالنده ورو به آینده ملت را در برابر ماهیت سازی ها جعلی وشاهانه وناسیونال فاشیستی از ملت راعلم کرد. ایرانی ها از رهگذر اسلام در طول قرون تمدنی فقط موفق به حفظ ایرانی بودن خود نشدند بلکه فراتر از آن در ماتریس امت مسلمان،زبان فارسی را از رهگذر برآمیزی با زبان عربی تکامل بخشیده و به سطح یک زبان جهانی در جهان آن روز ارتقا دادند.اسلام به این اعتبار مقوم وتکامل بخش ایران وزبان فارسی شد.آن عرفان که امام خمینی در نامه تاریخی خود گورباچف را بدان فرامی خواند در نقطه تلاقی اسلام وعربی وفارسی ممکن شده است.براین اساس ما باید در امتداد نامه امام خمینی از مسلمانان کریمه وغازان وقفقاز،مستقل از این که تبعه کدام واحد ملی باشند حمایت کنیم.اسلام وامت نیروی نرم کشورماست،اردوغان به عنوان یک نمونه بارز،از رهگذر به کارگیری همه ظرفیت های کشور خود واز جمله به کارگیری اسلام به مثابه نیرومند ترین مولفه قدرت ملی کشور خود بود که در قفقاز نفوذ کرد.باید به مصداق فاستبقوالخیرات به یک توازن شایسته میان اصل مسابقه وتسابق با اصل وحدت اسلامی برسیم واز طریق این هم افزایی به یک نیروی تعیین کننده در جهان پرتلاطم تبدیل شویم وگرنه آن سنگ که پوتین در چاه جهان انداخت همه را به کام خود فروخواهد برد.راه چاره این نیست که چشم به ناتو بدوزیم وانتظار صلح سازی از پیمانی داشته باشیم که نان وروغن ورونقش در وضعیت جنگی است.ما آن روز که تبعات سنگین پذیرش قطعنامه و تلخی آن جام زهر را درکام داشتیم توانستیم به یمن اسلام فاصله ای یکسان از شوروی وغرب اتخاذ کرده و راهی سوم در فراسوی توسعه طلبی امپراتوریایی ودر فراسوی باغ سبز غرب به گورباچف پیشنهاد کنیم چرا اکنون نتوانیم با تکیه برهمان مفصل بندی مقال ملت  ومقال امت،افقی تازه در فراسوی پوتین-ناتو بگشاییم؟
قدرت نرم هرکشور در تحلیل نهایی به داستان آن کشور وبه توانش معنایی آن در نبرد روایت ها برمی گردد.روایت ایران روایت صلح است،داستان تمدنی ایران یعنی "بودن-در-تلاقی تمدن ها"،بقای ایران وهمزمان با بقا،شکوفایی ایران ،شکوفایی زبان فارسی شکوفایی فرهنگی وتجاری ایران درگرو شکوفایی منطقه ای حول توسعه وتجارت وفرهنگ است. ما باید با روسیه مناسبات خودمان را عمقی تازه ببخشیم ودر این مسیر ودر پرتو همین مناسبات پیوند خودمان با امتداد حوزه تمدن نوروزی از ساحل ارس تا ساحل کریمه تقویت کنیم.به بیان روشن تر ،حوزه تمدن نوروزی واسلامی مهم تر وحیاتی تر از آن است که به طور یکجانبه به ترکیه واگذار شود باید در کنار ترکیه وروسیه وسه جمهوری قفقاز برای صلح نقش آفرینی کنیم.نیروی حاصل از هم افزایی ایران-اسلام و سنتز ترک-اسلام می تواند توان تازه ای به امر صلح ببخشد.
نوروز،اسلام،زبان فارسی وزبان ترکی آن عواملی است که امروز می توان منابع درآیش مانده واستحصال نشده  وبی کران آن را در آستانه قرن نوین نوروزی در معرض کشت مجدد نهاد وبه کار صلح وتوسعه ومنطقه گرایی زد.پیشنهاد مشخص من آن است که رهبری انقلاب شکوهمند اسلامی درامتداد خط امام خمینی به گورباچف ودر فرصتی که قلمرو نمادهای نورزوی به دست داده، پیشتازی ابتکار عمل صلح را به کمک همسایگان برعهده بگیرد،پوتین را نصحیت کند وبا تکیه بر قدرت نرم ملت وامت مسلمان جهان اسلام وجهان اسلاو را به صلح سازی فراخواند.
در آستانه نوروز آن چه را که در سال 92 در آستانه نوروز در روزنامه شهروند نوشته بودم مجددا تقدیم می کنیم :
ابر روایت ابرقدرتها وخرده روایت تاتارهای کریمه
این روزها رخداد های اکراین از منظر روایات های بزرگ وکلان نظیر "غرب"،"روسیه" و"اروپا" به گفتمان مسلط رسانه های جهانی وداخلی بدل شده است.اما عصر پست مدرن با ستایش روایت های کوچک در باره جزئیات رنج انسان های عادی تعریف می شود.شهادت های فردی،تجربه های دردبارانسان ها در مقابل روایت های بزرگ مقاومت می کنند.به عنوان مثال اکنون در شرایطی که رخداد های سوریه توسط رسانه ها به احاطه روایت های کلی وکلان نظیر"تروریسم"،"بنیادگرایی"،"هلال شیعه"،"مثلث سنی" وغیرو درآمده ، رنجی که صدها هزار آواره سوری در زیر چادر های زمستان متحمل آن می شوند،تک تک قصه ها وغصه های زنان وکودکانی که زیر بمباران ها وموشک باران ها "بزرگ می شوند" درمعرض سرکوب آن روایت های کلان قرار دارند:"  . حكايت شاهدان عيني، محكومان، مسافران“. (ليوتار) ابر ـ روايت‌ها فقط وقتي معتبر هستند كه راويان حكايت‌هاي كوچك سركوب شوند، و حكايت‌هايشان يا بيان نشوند، و يا آسان به دست فراموشي سپرده شوند. اما، زماني كه قصه‌هاي كوچك از رنج‌ها و مصيبت‌هاي آدميان به هر دليل بتوانند به زبان آيند، بيان شوند، تأثيرگذار شوند، آنچه از بين مي‌رود فرا ـ روايت است. آنجا معلوم خواهد شد كه تاريخي كه به قول والتر بنيامين فاتحان و حاكمان نوشته‌اند بي‌ارزش است، و فقط تاريخي كه محكومان، شكست خوردگان تحقير شدگان، ستم‌ديدگان مي‌نويسند ارزش دارد. پس روايت‌هاي كوچك را بايد بيان كرد چون كوتاه‌اند، كوچك‌اند، از تاريخ بزرگ جدا شده‌اند و چه دشوار به آن تاريخ باز مي‌پيوندند.»  
سالها قبل در مقاله با عنوان "هویت های غیر ستیز" اشاره ای به خرده روایت های تاتارهای کریمه داشتم وازجمله نوشتم :" فاجعه‌اي كه گريبان يك ميليون از چچن‌هاي قفقاز و يك ميليون از تاتارهاي كريمه را مي‌فشارد يكسان است: 
«در دوران حكومت شوروي و به خصوص در زمان استالين شايد هيچ ملتي نتوان يافت كه همانند تاتارهاي كريمه مورد ظلم و نسل‌كشي قرار گرفته باشند...
در زمان جنگ جهاني دوم متجاوز از يك ميليون از تاتارهاي كريمه، از كودك و پير و جوان، را به بهانه همكاري با آلماني‌ها از خاك جدوآبادي خود يعني كريمه، واقع در اطراف درياي سياه، در زماني كوتاه به طور سازمان يافته با كشتي و قطار روانه آسياي ميانه و سيبري كرده بودند. انور محقق در اينستيتوي آثار خطي در تاشكند كه همكار من بود در آن زمان كودكي حدود 7 و 8 ساله بوده. پدرش در جبهه جنگ بود و مادرش علاوه بر كار، سرپرستي بچه‌ها را به عهده داشته است. هنگام كوچ اجباري مأموران شوروي به مادر وي مي‌گويند چون تو روس هستي تنها خودت بدون بچه‌ها مي‌تواني در كريمه بماني ولي مادر قبول نكرده و به اجبار با انبوهي از مردم با كمترين وسايل دم‌دستي به كوچ اجباري تن درمي‌دهد. انور مي‌گفت:
”فقط آنچه خود به يادم مانده و از بزرگ‌ترها شنيده و يا پرسيده‌ام، اين بود كه انبوهي از مردم كريمه را در يك كشتي بزرگ جا داده بودند. اعتراض آنها به وضع و موقعيت خود از سوي مقامات شوروي شورش قلمداد مي‌شد. شب‌هنگام مأموران به زور مادرم را از من و برادرم و تنها خواهرم جدا مي‌كردند و ديگر هرگز مادرمان را نديديم. شب وحشتناكي بود و من سال‌ها با ديدن خواب آن شب از جا مي‌پريدم. مأموران بعد از سلاخي نعش مرده‌ها را به دريا مي‌انداختند، مرا همراه خواهرم به يتيم‌خانه‌اي در تاشكند تحويل دادند و مي‌خواستند ما و بقيه بچه‌ها را كه لابد سرنوشت اكثرشان مثل ما بود با روحيه سوسياليستي و وفادار به نظام بزرگ بكنند. تا يك تكه نان به ما بدهند بايد ده بار از لنين و استالين تعريف مي‌شنيديم. بعد از مرگ استالين، فاميل‌هاي پدرم، من و خواهرم را از يتيم‌خانه بيرون كشيدند و به خانه‌هاي خود بردند“ تاتارهاي كريمه ترك زبان‌اند و قيافه نسبتاً اروپايي دارند. تمام تاتارهاي كريمه از سرزمين هزاران ساله به زور كوچ دادند و روس‌ها خانه‌هايشان را اشغال كردند. كريمه باصفاترين منطقه درياي سياه، محل استراحت دولتمردان و مقامات بلندپايه و آپاراتچي‌هاي ريز و درشت حزب كمونيست و مهمانان و توريست‌ها است.»( )

امروز فریاد "الله اکبر اوکراینا" تاتارها که در یوتوپ های مربوط به رخداد های کریمه شنیده می شود ریشه در همان خاطرات دردناک قومی دارد که در طول دوقرن روسی سازی اجباری وهولناک  از جایگاه صاحب خانگی جزیره به وضعیت اقلیت 12 درصدی رانده شده اند.تاتارها درهمه سالهای غیر روسی وغیر کمونیستی کریمه همواره با فرهنگ اسلامی وایرانی ونوروزی عجین بوده اند.میلان کوندرا نویسنده شهیرچک می نویسد :" «تمام جنايات گذشته امپراتوري روس در نهان و زير سرپوش انجام گرفته است: تبعيد يك ميليون اهالي ليتواني، قتل صد هزار لهستاني، نابودي قوم تاتار در كريمه، همه بدون مدركي كه مستند به عكسي باشد، در حافظه ما نقش بسته است، بنابراين، مانند چيزي غير قابل اثبات، دير يا زود دروغ و توهم تلقي خواهد شد.»  
اما حافظه شفاهی تاتارها به یمن آنچه که امروز "خرده روایت مظلومین" نامیده می شود همه آن جنایات رادر خاطره قومی ثبت کرده وبه نسل های تازه سپرده است.حسن صبری آیوازوف روشنفکر تاتار،در همان ایامی که مقارن با پیروزی مشروطیت ایران ،از زبان قهرمان یکی از نمایشنامه های خود به تجلیل از این جنبش دوران ساز می پرداخت،در مقاله خود به نام "غوغای لسان" دربرابر سیاست زبانی فارسی زدایی دفاعی مستدل داشت:
"«افندي من! هر قدر تكرار هر روزة شعار ”واضح بنويس، تاتاري بنويس“ آسان باشد به فعليت رساندن آن و به اجرا گذاردنش بي‌اندازه سخت و مشكل است! مي‌گوييد ”براي واضح‌نويسي صرفاً بايد تاتاري نوشت، واژگان ترك، عرب و فارسي را بايد از زبان‌مان بيرون كرد“، بسيار خوب، واژگان عربي و فارسي را از زبان خود طرد كنيم، به جاي آن از كدام واژگان استفاده نماييم؟ همچنان كه اكثر جرايدمان مي‌نويسند واژگان روس را به كار ببريم؟... عجيب است! بسيار خوب، اگر به قول شما استعمال واژگان فارسي و عربي جايز نباشد و به جاي آن واژگان معادل در زبان تركي (و يا تعبير شما «تاتاري») نداشته باشيم چه بايد بكنيم؟» 

  روشنفکر مسلمان تاتاریک قرن واندی قبل، با اشاره به دوران پیشاروسی کریمه وفارسی سرایان "باغچه سرا" مرکزتاریخی کریمه بر ضد سیاست فارسی زدایی می نوشت :
"اگر مرادتان از لفظ ”پدران“ اجداد عظام و اسلاف كرام ما باشد (بايد گفت كه) چه در اشعار آنان و چه در نثر آنان اصطلاحات بسيار زياد عربي و فارسي موجود است. اگر بگوييم كه تام و تمام اشعار آنان فارسي بوده كدام‌تان مي‌توانيد ما را ”دروغگو“ بناميد؟ ... كتاب‌ها، رسالـه‌ها و دست‌نوشته‌هاي تاريخ كريمه نيز هيچ كدام‌شان عاري از لغات عربي و فارسي نيستند.»( ) 
عصمت ذات اف پژوهشگر تاتار کریمه در باره مراسم نوروز سرزمین خود می نویسد:"در روستاهای کریمه تدارک نوروزی از یک هفته قبل آغاز می شود...زنان خانه ها را تمیز ودیوار ها را رنگ می کنند واشیای کهنه را برای سوزاندن جمع آوری می کنند.دختران دوروز مانده به نوروز،در خانه دوستان خود جمع شده وآماده فال گرفتن در شب نوروز می شوند.آنها کوزه را پر از آب کرده دست بند ها وانگشتران خود را به کوزه  انداخته وبه خانه  خود بر می گردند.شب نوروز دوباره به همان محل اجتماع اولی  بازگشته ووجوان ترین دختر همزمان با در آوردن تک تک انگشترها ،فال صاحبین انگشتر ها را می گوید.دخترک فالگیر به دوستان خود خواهد گفت که .امسال چه کسی عروسی خواهد کرد وداماد چگونه شخصی خواهد بود وخانه عروس چه شکلی است ..."(ذات اف،2002)
تاتارهای غازان به همان بیان فارسی می خوانند "نوروز مبارک باد" ونورزیه تاتار های کریمه چنین است "نوروز گلدی گورونوز-گوروملیین برینیز- جنت بولسون جرینیز-آذان نوروز مبارک"(نوروز آمد ببینید-مژدگانی بدهید؛جنت باد مکان شما)
روسیه اکنون در برابر یک آزمون تاریخی قرارگرفته وباید بین استمرار ساختار امپراتوریایی یا بدل شدن به واحد دولت-ملت دموکراتیک دست به یک انتخاب بزرگ بزند،از آن دشوار تر امتحانی است که نظام خودمان در برابر آن قرار دارد:از پس فروپاشی شوروی اکنون یک بار دیگر فرصتی ارزشمند ودر عین حال به شدت سیال برای پیگری یک سیاست مستقل وجهش به یک منطقه گرایی نوین درفراسوی مرزهای ملی پدید آمده.تهاجم روسیه به گرجستان نقطه پایان تئوری های "آوروآسیایی" به روایت ترکیه ای بود،اشغال کریمه توسط روسیه درحکم نقطه پایان روایت  پوتینی همین آوروآسیا گرایی است وبا تضعیف موقعیت امپراتوریایی روسیه د رنتیجه همین تحولات،فرصت تازه ای فراروی ایران قرار می گیرد:نه تبدیل کردن سیاست منطقه ای ایران به زائده بازی پوتین،بلکه ارتفاع گیری از درک سنتی ومنسوخ "منافع ملی" وسمت گیری به جانب تسخیرجایگاه منطقه ای وفراسرزمینی ومشارکت فعال در منطقه گرایی های نوین به کمک همسایگان وجهان نزدیک.


نادر صدیقی ،اسفند 92 روزنامه شهروند

بحران اوکراین و خطر آغاز دوباره جنگ سرد

 

هنری کیسنجر در سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ وزیر امور خارجه آمریکا بود.

هنری کیسینجر، وزیر امورخارجه پیشین آمریکا، در اسفندماه ۱۳۹۲ در مقاله‌ای در واشنگتن پست بحران اوکراین را از منظر بین‌المللی بررسی کرده بود و راهکارهایی برای پایان آن ارائه کرد که بازخوانی آن در شرایط کنونی قابل تامل است.

در بحث درباره اوکراین، همه به رویارویی فکر می کنند. اما آیا می دانیم که به کجا می رویم؟ من در طول زندگی ام شاهد چهار جنگ بوده ام که همه با غیرت و حمیت تمام، و با پشتیبانی مردمی آغاز شده ولی هیچ کدام را نمی دانستیم چطور تمام کنیم؛ و از سه تای این جنگ ها به طور یک طرفه بیرون آمدیم. آزمون سیاست نحوه پایان دادن به بحران است، نه نحوه شروع کردن آن.

غالباً مسأله اوکراین را به چشم زورآزمایی می نگرند، و این که اوکراین به بلوک شرق می پیوندد یا غرب. اما اگر اوکراین بخواهد دوام و بقا داشته باشد، نباید به پایگاه یکی علیه دیگری تبدیل شود – بلکه باید به صورت پلی میان دو بلوک عمل کند.

روسیه باید بپذیرد که تلاش برای کشاندن اوکراین به وضعیت اقماری و تغییردادن مرزهای روسیه، مسکو را بار دیگر به ورطه تکرار تاریخ و زورورزی های متقابل با اروپا و آمریکا می اندازد.

غرب هم باید دریابد که اوکراین برای روسیه هرگز یک کشور خارجی نیست. تاریخ روسیه به نام «کیف – روسیه» آغاز شد و مذهب از اوکراین به روسیه راه یافت. اوکراین قرن ها بخشی از روسیه محسوب می شد، و تاریخ روسیه و اوکراین پیشتر از آن به هم گره خورده بود. برخی از مهمترین جنگ ها برای آزادی روسیه – که با نبرد پولتاوا در سال ۱۷۰۹ آغاز شد – در خاک اوکراین به وقوع پیوست. «ناوگان دریای سیاه»، ابزار اعمال قدرت روسیه در دریای مدیترانه، از طریق اجاره بلندمدت در بندر سواستوپل در شبه جزیره کریمه مستقر شده است. حتی مخالفان سرسخت دولت اتحاد شوروی سابق همچون السکاندر سولژنیتسین و ژوزف برادسکی تأکید داشتند که اوکراین بخش جدایی ناپذیر تاریخ روسیه و البته کشور روسیه است.

اتحادیه اروپا باید دریابد که دیوانسالاری تأخیرآمیز و پیروی استراتژی از سیاست های داخلی در مذاکره برسر پیوستن اوکراین به اروپا موجب شد که مذاکرات به بن بست بیانجامد. سیاست خارجی هنر تبیین اولویت هاست.

عامل شکاف، مردم اوکراین هستند. آنها در کشوری با تاریخی پیچیده و ترکیبی چندزبانی زندگی می کنند. بخش غربی اوکراین سال ۱۹۳۹ – زمانی که استالین و هیتلر مشغول تقسیم سرزمین ها میان خود بودند – به اتحاد شوروی پیوست. سال ۱۹۵۴ نیکیتا خروشچف، که خود زاده اوکراین بود، در بخشی از بزرگداشت سیصدمین سالگرد توافق روسیه با قوم کازاک، شبه جزیره کریمه را – که ۶۰% ساکنانش روس هستند، به اوکراین بخشید. بخش غربی اوکراین، عمدتاً پیرو کلیسای کاتولیک است؛ بخش شرقی عمدتاً ارتودکس روسی است. ساکنان غرب اوکراینی زبان اند و ساکنان شرق، روس زبان. هر تلاشی از جانب یکی از این دو جناح برای تسلط بر دیگری در نهایت به جنگ داخلی و جدایی یک بخش منجر خواهد شد. برخورد با اوکراین به عنوان بخشی از مقابله شرق با غرب موجب خواهد شد که چشم انداز پیوستن روسیه وغرب، به ویژه اروپا، در یک نظام همکاری بین المللی را برای چند دهه به تاخیر خواهد انداخت.

اوکراین، که از قرن چهاردهم میلادی به بعد همواره تابع یک کشور خارجی بوده، ۲۳ سال است که استقلال یافته. تعجبی ندارد که رهبران اوکراین هنر سازش کردن را نیاموخته اند. سیاست اوکراین در سال های پس از استقلال به روشنی نشان می دهد که مشکل امروز در تلاش هایی ریشه دارد که سیاستمداران هر دو جناح برای تحمیل نظرشان به جناح مخالف در پیش گرفته اند. اصل مناقشه ویکتور یانوکوویچ با یولیا تیموشکنو هم از همین جا سرچشمه می گیرد. این دو نفر نماینده دو جناح اوکراین هستند و تمایلی به مشارکت دادن طرف مقابل در قدرت نشان نداده اند. خط مشی عاقلانه دولت آمریکا در قبال اوکراین این می تواند بود که راهی برای مشارکت و همکاری دو بخش مختلف کشور ارائه کند. باید به دنبال آشتی باشیم، نه سلطه یک جناح بر دیگری.

روسیه و غرب، و جناح های مختلف اوکراین بر اساس این اصل عمل نکرده اند. هر یک به نوبه خود وضع را وخیم تر کرده است. روسیه نخواهد توانست راه حلی نظامی بر اوکراین تحمیل کند مگر آن که در این زمان که بسیاری از مرزهایش در خطر است، خود را منزوی کند.

آقای پوتین باید این نکته را دریابد که رویکرد نظامی جنگ سرد دیگری خواهد آفرید. ولادیمیر پوتین استراتژیستی است که در زمینه تاریخ روسیه سخت جدی است، اما در درک ارزش ها و روانشناسی ایالات متحده چندان تبحر ندارد. سیاستگزاران ایالات متحده هم به نوبه خود درک کاملی از تاریخ و روانشناسی روسیه ندارند.

رهبران همه جناح ها باید به جای رقابت در ژست گرفتن، نتایج کارشان را در نظر بگیرند. تصور من از نتیجه ای که با ارزش ها و منافع امنیتی همه طرفین سازگار باشد این است:

۱. اوکراین باید حق داشته باشد که آزادانه شرکای اقتصادی و سیاسی اش را – از جمله در اروپا – انتخاب کند.

۲. اوکراین نباید به ناتو بپیوندد. ۷ سال پیش که این مسأله مطرح شد، موضع من همین بود.

۳. اوکراین باید در تشکیل دولتی همساز با خواستهای مردمش آزاد باشد. رهبران خردمند اوکراین هم باید سیاست آشتی میان بخش های مختلف کشورشان را در پیش بگیرند. در زمینه بین المللی، باید موضعی شبیه به فنلاند اتخاذ کنند – فنلاند در مورد استقلال خود هیچ تردیدی برای دنیا باقی نگذاشته و در حالی که در بیشتر زمینه ها با غرب همکاری می کند، به دقت از خصومت های نهادینه با روسیه پرهیز می کند.

۴. این که روسیه بخواهد کریمه را به خاک کشورش منضم کند با قوانین دنیای امروز سازگار نیست. اما روسیه می تواند بر روابط کریمه با اوکراین فشار کمتری بیاورد. بدین منظور، روسیه باید حق حاکمیت اوکراین بر کریمه را به رسمیت بشناسد؛ و اوکراین هم به نوبه خود در انتخاباتی با حضور ناظران بین المللی خودمختاری کریمه را تقویت کند. این روند، از بین بردن هرگونه شبهه درباره ناوگان دریای سیاه در سواستوپل را هم دربرمی گیرد.

مواردی که اشاره کردم، یک سری اصول قابل اجراست نه تجویز نسخه. کسانی که با منطقه آشنایی دارند می دانند که همه این موارد به مذاق همه گروههای درگیر خوش نخواهد آمد. آزمون پیش روی ما رضایت کامل نیست؛ نارضایی است که به طور عادلانه میان طرفین تقسیم می شود. اگر راه حلی بر اساس این اصول یا عناصر قابل مقایسه با آن به دست نیاید، لغزش به سوی جنگ شتاب بیشتری می گیرد. تا آن زمان فرصت زیادی نیست.

پایه‌های یک میز

مواجهه پوتین با رئیسی و مکرون از یک جنس بود؟

محمدجواد روح/ سرمقاله شماره ۹۷ هفته‌نامه صدا/ شنبه ۲۳بهمن‌ماه ۱۴۰۰

میز عریض و طویل ولادیمیر پوتین این روزها سوژه طنز و کنایه‌ها و حتی تحلیل و گمانه‌هاست. این حواشی و بحث‌ها، ابتدا در سطح رسانه‌های ایران مطرح شد. زمانی که سیدابراهیم رئیسی به مسکو رفت و با میزبانی مواجه شد که نه‌تنها "بد استقبال" و "بد بدرقه" بود که در زمان همنشینی هم، بیشترین فاصله ممکن را با مهمان خود شکل داد. نوع برخورد پوتین با رئیسی، چنان زننده بود که حتی رسانه‌های جریان حاکم که روسیه را "متحد استراتژیک" می‌نامند و ایرادها به میزبانی مسکو را "بهانه‌جویی دنباله‌های داخلی غرب" می‌خواندند؛ پس از مدتی، زبان توجیه در کام فرو بردند و حتی کوشیدند با خبرسازی‌های عجیب، پوتین را در موضع ضعف تصویر کنند. چنان که خبرگزاری فارس با انتشار ویدئویی توجیه‌گرانه، تا آنجا پیش رفت که از "عرق کردن"، "تکان دادن پا" و "بازی با کراوات پوتین" سخن گفت و آن را نشانه "استرس" رئیس‌جمهوری روسیه دانست. توجیهاتی که خود، به سوژه‌ای تازه در رسانه‌ها تبدیل شد.

اما هفته گذشته، همان نوع از مواجهه پوتین درباره امانوئل مکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه، تکرار شد. مکرون که در اوج تنش‌ها درباره مساله اوکراین و نیز انتقال گاز به اروپا، به دیدار پوتین رفته بود تا چنان که گفت، درهای تنش‌زدایی و گفت‌وگو را پیش از ورود به بحران، بگشاید؛ خود را پشت همان میز و روی همان صندلی دید که چند روز قبل، سیدابراهیم رئیسی بر آن نشسته بود. آیا می‌توان گفت ولادیمیر پوتین مواجهه‌ای یکسان با سیدابراهیم رئیسی و امانوئل مکرون داشته است؟ اصولا، این میز حاشیه‌ساز بر چه پایه‌هایی استوار است و چه پیام‌های ناگفته‌ای را می‌توان از زبان آن شنید؟

 

پایه اول: رئالیسم علیه فرمالیسم

درباره رئیسی، برخی ناظران اعتقاد داشتند که این شکل مواجهه به آن دلیل است که پوتین، رئیس‌جمهور ایران را در سطح خود نمی‌بیند و با شناختی رئالیستی از مناسبات واقعی قدرت در ایران، جایگاه ریاست‌ جمهوری اسلامی ایران را در اختیار مقام‌رهبری ایران می‌داند و نه شخصی که عنوان "رئیس‌جمهوری" به او اطلاق می‌شود. در واقع، پروتکل‌های تشریفات سیاسی روس‌ها نه از فرمالیسم که از رئالیسم تبعیت می‌کند؛ همچنان که گفته می‌شود چینی‌ها هم برای گفت‌وگو درباره سند همکاری‌های ۲۵ ساله با ایران، نماینده‌ای تام‌الاختیار از سوی رهبر ایران را خواستار شده بودند. (بگذریم که همان نماینده تام‌الاختیار هم، چند ماه قبل از سوی نمایندگانی تام‌الاختیارتر ردصلاحیت شد تا چه برای چینی‌ها و چه برای داخلی‌ها روشن شود سطح خودمختاری و آتش‌به‌اختیاری در این ملک تا به کجاست!).

اما این نگاه، با تکرار مواجهه پوتین-رئیسی در دیدار پوتین-مکرون دچار تناقض شد. مکرون، نه‌تنها واقعا رئیس‌جمهوری فرانسه است؛ که جمهوری این کشور، الگو و نمادی برای دیگر جمهوری‌هاست. چنان که رهبر انقلاب ایران، وقتی ۴۳ سال پیش در دهکده نوفل‌لوشاتو در نزدیکی پاریس اقامت گزیده بود، خبرنگاری از او پرسید: "جمهوری اسلامی که شما خواهید آورد، چگونه جمهوری خواهد بود؟" و او پاسخ داد: "مثل همه جمهوری‌ها. مثل همین جمهوری فرانسه...".

و حالا از طنز روزگار، در آستانه سالروز پیروزی انقلاب ایران، جمهوری اسلامی ایران و جمهوری لائیک فرانسه به شعبده ساحر روس، مثل هم شدند؛ دست‌کم از این جهت که دو رئیس‌جمهور را بر یک کرسی و پشت یک میز و در یک نقطه نشاند!

 

پایه دوم: ژئوپلتیک علیه دیالوگ

اما فارغ از این کنایه و مطایبه تاریخی، روشن است که مکرون نه‌تنها رئیس‌جمهوری واقعی فرانسه که از رهبران قدرتمند اروپاست. او گرچه در داخل فرانسه با جنبش قدرتمند و جنجالی راست‌های افراطی مواجه است که حتی ممکن است انتخاب دوباره او را به خطر اندازد؛ اما در سطح قاره سبز، شاید باثبات‌ترین و قدرتمندترین رهبر کنونی باشد. پس از پایان دوران صدراعظمی آنگلا مرکل در آلمان و در روزهایی که قایق بوریس جانسون گرفتار امواج پرتلاطم دریای سیاست در انگلستان پسابرگزیت است؛ مکرون تصویری از یک رهبر قدرتمند و باثبات در سطح اروپا را ارائه می‌دهد. همین که در اوج بحران میان روسیه و غرب، این مکرون است که در میانه زمستان شال و کلاه می‌کند و راهی مسکو می‌شود؛ نشانه بارزی از جایگاه و موقعیت او در رهبری اروپاست. اما بااین‌حال، مکرون هم در کرملین، پشت همان میزی جای گرفت که رئیسی. تعبیری که روزنامه "لیبراسیون" برای تحلیل این رخداد به کار گرفت، تامل‌برانگیز بود؛ تبدیل میز عجیب پوتین به راهی پیچ‌درپیچ که در آن، رئیس‌جمهور روسیه عملا جایگاه بالاتر را داشت و این تیتر ضرب‌دار: "گفت‌وگو به سبک روسی".

تصویر و تیتر روزنامه فرانسوی، بر روی اصل ماجرا انگشت می‌گذارد. اینکه گفت‌وگو با روس‌ها آسان نیست. روس‌ها و شخص پوتین نیک می‌دانند که روسیه امروز در جایگاه اتحاد جماهیر شوروی یا حتی روسیه تزاری نیست؛ اما با تکیه بر معدود ابزارهای قدرت و کارت‌هایی که در دست دارد، بازی خود را بی‌رحمانه پیش می‌برد. در واقع، روسیه پوتین  برخلاف چین که متکی بر قدرت اقتصادی خود، به دنبال تبدیل شدن به ابرقدرت است؛ خواسته یا ناخواسته، راهی جز اتکا به ابزارهای نیمه‌سختی چون جایگاه ژئوپلتیک و دیپلماسی (جنگ) انرژی ندارد. طبعا، اروپا و غرب نمی‌توانند این دو ابزار را از دست روسیه بستانند.

سیاست دولت در روسیه، همچون هر کشور دیگری، تا حد زیادی تابع جغرافیاست. با وجود همه درهم‌تنیدگی‌ها و درهم‌فرورفتن‌هایی که جهان امروز را صورتی شبکه‌ای بخشیده؛ اما پارامتر جغرافیا (به‌ویژه در ابعاد گسترده و در نقاط حیاتی) همچنان عاملی تاثیرگذار بر مناسبات قدرت است. طبعا، در این میان روسیه که حتی پس از فروپاشی، همچنان پهناورترین کشور دنیاست و مهمتر از آن، شیر بخش قابل‌توجهی از گاز اروپا را در دست دارد؛ بیش از اغلب کشورها به ابزارهای ژئوپلتیک متوسل می‌شود. گفت‌وگوی برابر با چنین کشوری - اگر نگوییم: "محال"- اما به‌غایت، "دشوار" است. در واقع، شکل اصلی و اصیل میز گفت‌وگوی پوتین و مکرون، همان حالت طبقاتی است که لیبراسیون تصویر کرده است. گفت‌وگوی پوتین و مکرون، گرچه در مقام دو رئیس‌جمهور از دو کشور مهم اروپا، در ظاهر "گفت‌وگویی برابر" است؛ اما با توجه به ابزارهای ژئوپلتیک و انرژی که روسیه در اختیار دارد، در باطن "گفت‌وگویی نابرابر" را شکل می‌دهد و پوتین را در جایگاهی فراتر می‌نشاند. منطق آن هم، خیلی ساده است: کرملین اگر گاز را قطع کند، الیزه یخ می‌زند!

 

پایه سوم: بازدارندگی علیه ناتو

روسیه برای آنکه ناچار نشود از این ابزار سود جوید، خواسته ظاهرا کوچکی از اروپا و غرب دارد؛ "به حیاط خلوت من کاری نداشته باشید!". البته، اینکه دایره این حیاط خلوت تا کجاست؛ محل ابهام است. آیا مثلا ایران، عراق و سوریه هم شامل آن می‌شود؟ بعید است ابعاد ادعای روس‌ها چنین گسترده باشد؛ گرچه تلاش خود را در مقاطع مختلف به کار بسته‌اند تا در این مناطق هم، چانه‌زنی کنند و به‌اصطلاح، با این کارت‌ها هم بازی کنند. اما در مقابل، جای تردیدی نیست که مسکو، کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق (به‌ویژه اوکراین، بلاروس، گرجستان و قزاقستان) را حیاط خلوت خود می‌داند و در برابر قدرت گرفتن هر نیروی مخالف منافع خود در این کشورها می‌ایستد. ازاین‌روست که نه‌تنها اپوزیسیون و جریان‌های دموکراسی‌خواه در داخل روسیه که در این کشورهای پیرامونی هم، از فشارها و حملات مسکو و دولت‌های همسوی آن در امان نیستند. از طرفی، توسعه ناتو به شرق و در بر گرفتن کشورهای اروپای شرقی و در ادامه بقایای اتحاد جماهیر شوروی، روسیه‌ی پوتین را به شکلی دائم در قالب استراتژی "خارپشت" قرار داده است؛ فرو رفتن در خود و نشان دادن تیغ‌ها به دیگران.

 

پایه چهارم: نوستالژی علیه وضع موجود

در کنار همه این موارد، بخشی از مساله هم به ذهنیت تاریخی پوتین در مقام رهبر روسیه بازمی‌گردد. روشن است که پوتین گرچه سیاستمداری اقتدارگرا و جویای دیکتاتوری ملّی (و حتی منطقه‌ای) است؛ اما از جنس اقتدارگرایان متوهمی چون صدام، قذافی یا کیم جونگ اونِ کره‌شمالی نیست. او واقعیت قدرت و منطق موقعیت خود را می‌شناسد. اما این‌همه باعث نمی‌شود راه بر آرزوها و رویاهای روزگار گذشته ببندد. اتحاد جماهیر شوروی گرچه امروز در نگاه جهانیان، نمونه‌ای تاریخی است که تنها در موزه‌ها می‌توان از آن سراغ گرفت؛ اما در ذهنیت رهبری چون پوتین - و شاید ذهنیت تاریخی اغلب مردم روسیه و حتی روس‌تبارهای دیگر کشورهای اتحاد جماهیر سابق- "رویای امپراتوری" پابرجاست. کافی است خود را جای روس‌ها بگذاریم تا به آنها حق دهیم. درحالیکه بیش از ۱۴۰۰ سال از سقوط امپراتوری‌ ساسانی در ایران می‌گذرد و حتی، آخرین پادشاهان قدرتمند (شاه‌عباس صفوی و حداکثر نادرشاه افشار) سده‌هاست زیر خاک خفته‌اند؛ هنوز گفتمان متکی بر امپراتوری شکوهمند باستانی ایران در ذهن و ضمیر بسیاری از ایرانیان، جا دارد. هنوز، وقتی از بحرین، جمهوری آذربایجان، حتی گرجستان و افغانستان سخن می‌گوییم؛ از "پاره‌های تن وطن" سخن می‌رود. هنوز، مواجهه تیم‌های ملی و باشگاهی فوتبال ایران با حریفان عربی، بیش از رقابتی ورزشی، جنگی حیثیتی است؛ گویی، هنوز می‌خواهیم انتقام قادسیه را بگیریم. چنان که وقتی صدام در ابتدای حمله به ایران شعار "تکرار قادسیه" را داد، خون در رگ‌ها جوشید. حال برگردیم به روسیه؛ کشوری که نه ۱۴۰۰ سال که تنها ۳۰ سال از دوران ابرقدرتی آن می‌گذرد. چگونه می‌توان انتظار داشت پوتین (و یا هر رهبر دیگری که در کرملین بنشیند)، عقده استالینیسم - و یا دست‌کم، برژنف و خورشچف بودن- نداشته باشد؟ چگونه می‌توان انتظار داشت ساکت بنشیند و چشمک زدن ایالت‌های دیروز خود را به ناتو و آمریکا ببیند و دست به کاری نزند؟ اگر ما جای پوتین بودیم، این عقده را به شکلی بیرون نمی‌ریختیم؟ حتما. حداقل کاری که می‌کردیم، این بود که یک رهبر بلوک غرب را بنشانیم در دورترین جای ممکن میز! مخصوصا، در جهان رسانه‌ای مجازی امروز که حاشیه بیشتر از متن و تصویر بیشتر از سخن خریدار دارد. پوتین، غیر از گاز و جغرافیا و تاریخ و نوستالژی، زبان این سیاست مبتذل را هم بلد است....