فاکتور خارجی پس از تحلیف

محمدجواد روح| یادداشت منتشرشده در روزنامه هم‌میهن| شماره۶۲۳| دوشنبه ۲۴مهرماه۰۳

پیش از انتخابات اخیر، قبل از آنکه انبوه نامزدها راهی وزارت کشور شوند، یادداشتی نوشتم با عنوان: "فاکتور خارجی هشتم‌تیر". (هم‌میهن، شماره ۵۱۹، هشتم‌خردادماه۰۳). در آن یادداشت اشاره کردم که اگر توافق و تصمیمی کلی در حوزه سیاست‌خارجی از سوی نظام اتخاذ نشده باشد، ورود نیروهای میانه‌رو و اصلاح‌طلب به انتخابات و حتی در اختیار گرفتن دولت، مساله‌ای را از کشور حل نخواهد کرد و حتی بر ابعاد منازعه و شکاف درونی بلوک حاکم می‌افزاید. البته، در آنجا موضوع و سوژه تحلیل و آن فاکتور خارجی که از آن یاد کردم، عمدتا متوجه انتخابات آتی ریاست‌جمهوری آمریکا و بازگشت احتمالی دونالد ترامپ بود. هرچند ردصلاحیت علی لاریجانی، می‌توانست سیگنالی منفی در قبال چنین تغییر رویکردی تلقی شود؛ اما تاییدصلاحیت مسعود پزشکیان و حرکت کمپین انتخاباتی او با محوریت محمدجواد ظریف و سپرده شدن سکان وزارت‌خارجه به عباس عراقچی و نیز حضور تیم برجام در نیویورک و مجموعه مواضع اعلامی رئیس‌جمهور در حوزه سیاست خارجی که با حمایت ضمنی رهبری نیز همراه شد، نشانه‌هایی از آمادگی کلیت نظام برای رویکرد جدی‌تر به دیپلماسی و مذاکره با غرب را با خود داشت.
اما در این میان و در شرایطی که اقدامات اولیه برای یک برجام جدید در جریان بود، ترور اسماعیل هنیه در فردای تحلیف و در ادامه سیدحسن نصرالله فضایی را شکل داد که بار دیگر، میدان بر دیپلماسی اولویت یافت. تفاوت اولویت میدان بر دیپلماسی اما این‌بار، گویی امری ناگزیر است. اگر پیش از این، نوعی تفاوت تحلیلی در این زمینه میان نخبگان حاکم وجود داشت و جریانی بر امنیت و میدان پای می‌فشرد و آن دیگر مذاکره و دیپلماسی را در جهت حل مسائل اولویت می‌داد؛ پس از ترورهای اخیر و پیش از آن، در پی حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق، تا حد زیادی این تفاوت کمرنگ شد. البته، همچنان میان طیف‌های رادیکال‌تری که غیرمسئولانه صرفا بر طبل جنگ می‌کوبند و حتی از ضرورت تغییر دکترین هسته‌ای می‌گویند، با طیف‌های واقع‌گراتر در قبال نوع مواجهه در فضای کنونی، تفاوت‌های جدی هست. فضاسازی‌های رسانه‌ای تندروها به‌ویژه در روزهای پس از ترور دبیرکل حزب‌الله لبنان چنان گسترده و رادیکال شد که نه فقط مسعود پزشکیان و محمدجواد ظریف که برخی فرماندهان نظامی و حتی شخص رهبری را از طعنه‌ها و کنایه‌های توییتری خود بی‌نصیب نگذاشتند. بااین‌حال، پاسخ موشکی ایران به اسرائیل تاحد زیادی این فضاسازی‌ها را کمرنگ کرد و روسیاهی را بر رخ زغال نشاند. کار به‌جایی رسید که روزنامه تحت مدیریت علیرضا زاکانی که در اتحادی اعلام‌نشده با لیدرهای اصلی لشگر فجازی قرار دارد، جلد شماره دیروز خود را به حمایت مسعود پزشکیان، محمدباقر قالیباف و عباس عراقچی از "جبهه مقاومت" اختصاص داد و تصاویر آنان را در کنار اسماعیل قاآنی نشاند.
اما فراتر از این تحولات، آنچه در شرایط کنونی بیش از پیش جا دارد مورد توجه قرار گیرد، این است که "فاکتور خارجی پس از تحلیف" را در معادلات تحلیلی و مطالبات سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی خود لحاظ کنیم. توجه به این فاکتور، اتفاقا برای همراهان و حامیان دولت چهاردهم که خواست و مطالبه تغییر دارند، ضروری‌تر است. طبعا، مطالباتی چون رفع فیلترینگ، پیوستن به FATF، مذاکره با قدرت‌های جهانی و آزادی‌های سیاسی و رسانه‌ای و نیز تسریع روند انتصابات و تغییرات معنادار در بدنه دولت از خواست‌ها و رویکردهای کلیدی نیروهای حامی تغییر است که با روی کار آمدن پزشکیان، انتظارات بیشتری را برانگیخته است. همه این مطالبات و خواست‌ها به‌نوعی پایه‌های اصلی شعار و ایده "وفاق‌ملی" نیز هست و اتفاقا در شرایط تهدید بیرونی جا دارد به آنها توجه شود. اما درعین‌حال، پرداختن به این خواست‌ها و تعقیب این مطالبات در قالب پازلی در یک صفحه بزرگ قابل‌تعریف و تصویر است. در شرایط کنونی، مساله اصلی ایران "ثبات" و "انسجام" است و در این چارچوب، همه نیروهای سیاسی و اجتماعی مسئولیت دارند و جا دارد رویکردها و تحلیل‌ها و مواضع خود را با توجه به این مساله اصلی اتخاذ کنند. "اصلی/فرعی" کردن مسائل البته متوجه همه نیروهاست. ازیک‌سو، طیفی که خود را ارزش‌گرا می‌نامد و دغدغه شعایر دینی را دارد، در این زمینه مسئول است و همچنان‌که بنیانگذار جمهوری اسلامی حفظ نظام سیاسی را "اوجب واجبات" می‌خواند و حتی تعطیل نماز و حج را بنا به ضرورت حکومت روا می‌دانست؛ دست‌کم در شرایط حاد کنونی، جا دارد دریابند که انگشت نهادن بر مسائل فرعی و اختلافی چون اجرای قانون حجاب و چنگ انداختن به سر و صورت مردمان، بی‌معنا و مغایر بدیهیات حکومت و حکمت است.
نیروهای سیاسی رادیکال‌تر اردوگاه راست نیز گرچه برخلاف ادعاهای "بصیرت" خود، کمتر نسبتی با بینش و درایت در سیاست دارند؛ اما در شرایط کنونی، از منظر قاعده بقا نیز که شده، جا دارد از بنزین ریختن بر آتش و طرح ایده‌ها و انتظاراتی که بیان آن با آنان است و مسئولیت و هزینه آن بر گرده ملت و دولت ایران دست بردارند و یا حاکمان و تصمیم‌گیرندگان، آنان را چندی به حاشیه برانند. اما در کنار راستگرایان سنتی و رادیکال، میانه‌روها، اصلاح‌طلبان و تغییرخواهان نیز مسئولیت دارند. مسئولیت این طیف آن است که مطالبات و خواست‌های خود را چنان که گفته شد، با لحاظ "فاکتور خارجی پس از تحلیف" طرح و پیگیری کنند و هر سیاست و راهبردی را که پیش رو می‌نهند، این فاکتور کلان را نیز در آن ببینند. تغییر و اصلاح، شرط توسعه پایدار و ثبات بلندمدت دولت/ملت ایران است؛ اما در شرایط کنونی، طرح مطالبات اگر بی‌توجه به رکن ثبات و امنیت صورت گیرد و دولت و حاکمیت را که تحت فشار بیرونی است، از درون نیز زیر منگنه برد؛ نسبتی با واقع‌بینی و مسئولیت سیاسی ندارد. حتی اگر وضعیت کنونی کشور را ناشی از اشتباه‌های راهبردی نظام سیاسی در حوزه سیاست خارجی و رویکرد تک‌پایه و امنیت‌محور آن دست‌کم در دو دهه گذشته بدانیم (که هست)، اما مقطع کنونی که هیولای جنگ دیگر از سایه درآمده و روی سوی ایران نهاده، جای گشودن زخم‌های کهنه و نبش قبرهای فرسوده نیست. مسئولیت امروز، واقع‌بینی و نگاه جامع به مجموعه تحولات درونی و بیرونی است. اگر امروز نیز هر یک چون فیل مولوی تنها بخشی از اتفاق بزرگ را ببینیم و یکی از عاج و دیگری از خرطوم آن آویزیم؛ فردا دیگرانی خواهند آمد که بر بخشی‌نگری‌مان و منفعت‌طلبی‌مان خرده گیرند. باشد که این‌بار کلان بنگریم و از دام "جامعه کوتاه‌مدت" به سلامت بگذریم.

حمله تروریستی به امنیت شهروندی دنیای مدرن

رضا رئیسی| روزنامه‌نگار و تحلیلگر سیاسی
ترور و تروریسم در افواه عمومی و در تعاریف رسانه ای و سیاسی مصادیق همسان، مشخص، فراگیر و به نوعی جهان شمولی دارد. هرگونه عملیات خشونت آمیز به قصد آسیب و کشتن شهروندان غیر نظامی در موقعیت غیر جنگی را می توان مصداق بارز ترور و تروریسم دانست.

طی 2 روز گذشته؛ اما نوع و جلوه تاکتیکی و تازه ای از تروریسم و عملیات تروریستی به سمع و نظر جهانیان رسیده که تاکنون مسبوق به سابقه نبوده و حداقل از بعد عملیاتی و اجرایی نمونه مشابهی در این سطح و با این سبک را نداشته است.
روز سه شنبه انفجار هزاران دستگاه پیجر در سراسر لبنان و سوریه، موجی از بهت و حیرت جهانی را رقم زده و منجر به کشته و زخمی شدن هزاران شهروند لبنانی و سوری و حتی سفیر ایران در لبنان شد.
شاید تا پیش از این، نمونه های اندک و انگشت شماری از این مدل ترورِ قائم بر ابزار و ادوات تکنولوژیک برای هدف گیری اشخاص و افراد خاص را شاهد بوده باشیم اما اینکه به یکباره در سطح وسیع دستگاه های ارتباطی دچار انفجار و تخریب فضای پیرامونی شده باشند، اتفاقی بی مثال و به نوعی ترور در ابعاد نسل کشی کور اما با ابزاری هدفمند انجام پذیرفت.
حدس و گمانه های بسیاری در این ارتباط مطرح شد که آیا این دستگاه خاص با توجه به موج تخریب و انهدام، دستکاری شده بود؟! آیا یک حمله سایبری رخ داده؟ آیا با توجه به شایعه حضور ادوات جنگ الکترونیک در آن ساعات در مرز لبنان، پای آمریکا و دیگرانی در میدان بوده و….
تا اینکه عصرگاه روز چهارشنبه 18 سپتامبر این بار موج انفجارهای دیگر سراسر لبنان را در نوردید، در ابتدا تصاویر و فیلم های ارسالی حکایت از انفجار بی‌سیم های نیروهای حزب‌الله لبنان داشت اما به مرور اخبار و تصاویر دیگری در رسانه های مختلف انتشار یافت که حکایت از آن داشت که بسیاری از وسایل الکترونیکی از دستگاه واکی تاکی، خودرو و موتورسیکلت برقی تا دستگاه حضور و غیاب و دیگر لوازم الکترونیکی دستمایه حمله تروریستی شده و جان برخی از شهروندان را گرفته و تعداد بسیاری دیگر را نیز زخمی و مصدوم کرده است.
با این اوصاف نمی توان شکی داشت که این عملیات نه در پیامد یک دستکاری و تخریب موردی بر روی یک محصول و دستگاه خاص که یک عملیات تروریستی-تکنولوژیکی با دایره شمول فراگيرتر از یک دستکاری موردی و جاگذاری تله های انفجاری بوده است.
به زبان ساده رژیم صهیونیستی به فناوری تکنولوژیکی ترور در قالب استفاده از وسایل ارتباطی مدرن و فراگیر مورد استفاده در میان عموم شهروندان دست یافته که برخی منبع آن را انفجار باتری لیتیومی عنوان می کنند.
فارغ از اینکه فرآیند این عملیات تخریبی چیست و از چه تکنولوژی بهره گرفته شده و بر روی چه ابزاری این نفوذ و تخریب انجام گرفته، این برای اولین بار در تاریخ جهان مدرن است که ابزار ارتباطی و تکنولوژی‌های مورد استفاده شهروندان، ابزار انهدام و تخریب و ترور می شود.
وسیله ای که قرار بوده تسهیل کننده و ترفیع دهنده سطح زندگی و تعاملات اجتماعی و ارتباطی مردم باشد، اکنون به سلاح مخربی تبدیل شده است که جنگ را از میادین نظامی به امن ترین پستوهای زندگی شهروندان رهنمون کرده است و به نوعی می توان گفت بزرگترین تهدید برای دنیای مدرن رقم خورده و بشر را برای حفظ امنیت و سلامت خود به عنوان مهمترین عنصر حیات و زندگی فردی و جمعی، ترغیب به بازگشت به دنیای پیشامدرن می کند.
مسئله فراتر از این بعد زمانی یا مکانی حمله به لبنان و سوریه توسط رژیم اسرائیل است. مسئله این است که دایره حملات نظامی و تروریستی به ابزارهای ارتباطی و فراگیر در لایه های مختلف و متکثر جامعه جهانی بسط و تعمیم یافته و امنیت روانی شهروندان را از آنان سلب و بدبینی نسبت به تکنولوژی را نهادینه و آغازگر می شود.
مثلا یک شهروند اوکراینی یا یک شهروند لهستانی چه تضمینی دارد که اگر دیر یا زود روسیه به چنین تکنولوژی دست یافت علیه وی و خانواده اش استفاده نکند، یا یک شهروند ونزوئلایی یا برزیلی براحتی خاطر جمع باشد که سیا برای حذف وی و یا ضربه نزدیکانش از چنین راهبرد و ابزارهایی بهره نگیرد.
برای ما ایرانی ها البته ماجرا بغرنج تر هم هست چرا که اسرائیل نشان داده تابع هیچ یک از قواعد انسانی و حقوق بشری در جنایت جنگی خود نیست و البته ما باید هر چه سریعتر با استفاده از همه ظرفیت های ممکن، بازدارندگی در قالب برقراری راهبرد موازنه منفی را روی میز معادلات جنگ نانوشته با اسرائیل قرار دهیم، چرا که تجربه نشان داده این تنها راه مهار و کنترل این رژیم جانی و قساوت کار است.
اما هماهنگونه که اشاره رفت، اتفاقات اخیر نشان داد که یک تهدید بزرگ و تاریخی پیرامون امنیت و ثبات در جامعه جهانی رقم خورده و فتح بابی شده است که هیچ کس را حد یقفی بر آن نیست و اگر قرار بر کنترل و مهار هر چه سریعتر این رویکرد تازه و بدیع تروریستی نباشد، دیر یا زود دامن گیر همگانی خواهد شد و بیش و پیش از هر چیزی نکته بغرنج، سلب امنیت روانی شهروندان نسبت به تکنولوژی و ابزار ارتباط نوین است که بسیاری آن را مهمترین عنصر ارتقا بخش تمدنی در دنیای و هزاره ارتباطات جمعی و جهان پسامدرنیسم خوانده اند.
همانگونه که دستیابی به تکنولوژی سلاح هسته ای وضعیت جهان در پسا جنگ جهانی را به دو قطبی آسیب سازی دوران جنگ سرد رهنمون کرد، این فعل و انفعال تازه هم می تواند،آغازگر اتفاقات بسیار ناخوشایند در سطح جهانی باشد با این اوصاف که دایره شمول منازعه و سلب امنیت را به جای جای دنیای مدرن و در گوشه گوشه زندگی شهروندان بسط و تعمیم دهد.

سفر مدیرکل آژانس به اسرائیل؛ پرسش‌ها و پیامدها

حسن بهشتی‌پور| کارشناس ارشد روابط بین‌الملل
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، روزجمعه در تل‌آویو با نفتالی بنت، نخست‌وزیر اسرائیل، ملاقات کرد. این دیدار دو روز بعد از آنکه نفتالی بنت ایران را متهم به جاسوس از اسناد محرمانه آژانس کرد، انجام شد. درباره این سفر آقای گروسی پرسش‌های متعددی مطرح می شود. 
از آنجا که مهم ترین ویژگی مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بیطرف بودن آن است؛ انجام چنین سفری در آستانه برگزاری شورای حکام آژانس در روز دوشنبه چه نتیجه‌ای می تواند داشته باشد؟

از آنجا که مهم ترین دستور کار این نشست بررسی گزارش سه ماهه گروسی در باره روند فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران است ، دیدار گروسی و بنت چه پیامی برای ایران و جهان دارد؟ 
برای پاسخ به این دو پرسش اساسی  باید توجه داشت طی دو سالی که از شروع کار این سیاستمدار آرژانتینی به عنوان مدیرکل کل آژانس می گذرد ؛ شاهد یک نوع هماهنگی  بی سابقه ای بین گزارشهای گروسی با خواسته های اعلامی دولت تل آویو هستیم که موجب حیرت ناظران در این همه بی پروایی در عملکرد  مدیرکل آژانس شده است. زیرا تا پیش از این آقایان البرادعی و آمانو مدیران پیشین آژانس در حسب ظاهر هم که شده مبادی آداب بیطرفی در مقام مدیرکلی آژانس بودند. اما آقای گروسی ظاهرا  بدون نگرانی از تبعات کنار گذاشتن رویه های شناخته شده و انتظارات مصرح در اساسنامه آژانس ،هیچ ابایی از بی اعتبار کردن مقام مدیرکل آژانس ندارد.  
درنگاه اول ممکن است این تصور پیش بیاید که آقای گروسی دو روز بعد از ادعاهای نفتالی بنت، نخست وزیر اسرائیل در مورد ادعای جاسوسی ایران از اسناد محرمانه آژانس  ، سراسیمه به تل آویو رفت تا به آقای بنت تذکر دهد که ایران در واقع به اسناد سرقت شده که ده سال پیش در اختیار آژانس گذاشته شده بود ، دست پیدا کرده و این به معنای جاسوسی از اسناد آژانس نیست. این در واقع دسترسی به اسناد مورد ادعای آژانس بوده که سرانجام تحت عنوان مسائل گذشته و آینده با قطعنامه شورای حکام در سال 2015 برای همیشه بسته شد. 
اما در نگاه عمیق تر و با توجه به سابقه روابط پنهان و آشکار گروسی با آمریکا و اسرائیل این گمان بیشتر تقویت می شود که او در آستانه برگزاری نشست شورای حکام به تل آویو رفته تا آخرین هماهنگیها را با مقام های اسرائیلی به عمل آورد. زیرا مشخص نیست چرا آقای گروسی در شرایطی که دولت اسرائیل با بحران مشروعیت داخلی روبرو است و در آستانه شکست ائتلاف حاکم در پارلمان است چرا به تل آویو می رود و در آنجا بجای آنکه در باره نپیوستن اسرائیل به پیمان عدم اشاعه سلاح هسته ای موسوم به NPT سئوال کند؛ با آنها در مورد فعالیت های هسته ای صلح آمیز ایران مذاکره می کند که در طول تاریخ آژانس بیشترین و گسترده ترین و بیسابقه ترین کنترل ها و نظارت ها را بر ایران داشته و ایران طی 12 سال گذشته نهایت همکاری و حسن نیت را از خود نشان داده است. 
آقای گروسی بجای آنکه از اسرائیلی ها که عضو قدیمی آژانس هستند در مورد اینکه چرا اجازه نمی دهند آژانس بر فعالیت های نظامی آنها با بیش از 200 کلاهک هسته ای  در مرکز هسته ای دیمونا  کنترل و نظارت داشته باشد ، سئوال کند به انجا می رود در مورد ایران با مقام های اسرائیلی  مشورت کند که بر اساس ادعاهای مطرح شده 18 سال پیش در مراکز اعلام نشده ذرات اورانیوم غنی شده زیر پنج درصد کشف کرده اند! آن هم در مراکزی که به گفته آژانس در حال حاضر اساسا فعالیتی در آنها انجام نمی شود. حداقل آقای گروسی برای حفظ ظاهر هم که شده این سفر را باید به زمان دیگری موکول می کرد. 
به نظر می رسد روند پرونده سازی علیه ایران همچنان ادامه دارد آمریکا و اسرائیل محتوا تهیه می کنند آقای گروسی بر اساس این محتوا پرسش مطرح می کند و در شورای حکام بدنبال گرفتن قطعنامه برای مستند سازی چنین پرونده سازی هستند. 
در اینجا دیپلماسی ایران بجای سیاست تقابل یکطرفه که نتایج آن را با شکستن پلمپ یوسی اف اصفهان در مرداد 1384  و بعدها در فروردین 1385 شکستن پلمپ نطنز شاهد و ناظر بودیم که چگونه پرونده ایران را به صورت کاملا غیر قانونی به شورای امنیت بردند. اکنون بجای تکرار خطاهای گذشته  میتوان با در پیش گرفتن  سیاست تعاملی  با آژانس در چارچوب مدالیته  جدید ، سه پرسش آژانس را پاسخ داد  و مانع اجرای سیاست های اسرائیل – آمریکا و گروسی در مورد ماجراجویی های جدید شد.

اسرائیل و سیاست خارجی اصلاح‌طلبانه

مصطفی قهرمانی| نویسنده و پژوهشگر سیاسی

در حوزه سیاست‌خارجی، اصلاح‌طلبان از نظریه صدور انقلاب که در دهه نخست انقلاب مرسوم بود، فاصله گرفته و حالا دیگر بخش عمده‌ای از تصورات و میراث ملیّون و استقلالیون ایرانی با سیاست "توازن" و "فاصله برابر از کانون‌های قدرت‌های فرامنطقه‌ای" تنش‌زدایی و نفی تسلط میدان بر دیپلماسی یعنی نفی نظامی‌گری در حوزه سیاست را قطعاً به عنوان انگاره‌های مرکزی و مصداق‌های عینی یک برنامه سیاست خارجی خود پذیرفته‌اند. 
به قول محسن امین‌زاده "زیستن در میان ۱۵ همسایه و در مرکز بحران‌خیزترین منطقه جهان، سیاست خارجی ایران را در حد یک قدرت بزرگ، حسّاس، پیچیده و پرمشغله کرده است. این وضعیت ایجاب می‌کند که وزارت امور خارجه ایران با قوی‌‌ترین و با کفایت‌ترین نیروهای ملی و با اختیار و قدرت کافی، مدیریت همه‌جانبه مناسبات جهانی ایران را راهبری کند".
این تغییر و تحول برای نخستین بار با انتخاب محمدخاتمی در دولت اصلاحات به گونه‌ای محور سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. و توانست دستاوردهای نیکویی نیز به‌همراه داشته باشد. ایران در این دوره کم‌تنش‌ترین مناسبات با آمریکا را داشت و از طرفی توانست صاحب تکنولوژی غنی‌سازی هسته‌ای شود. 
امّا مشخصاً در مورد اسرائیل با پیروزی انقلاب ایران شاهد یک دگرگونی به‌ویژه در جهت‌گیری کلی در سياست خارجي ايران در مورد این رژیم بوده‌ايم؛ به گونه‌ای که روابط ايران با اسرائيل از يک اتحاد تقریباً راهبردی بین حکومت شاه و رژیم اسرائیل به يکباره به تنفر، تخاصم و ضديت با موجوديت طرف مقابل تبديل شد. 
موضع‌گیری در خصوص عملکرد اسرائیل و نوع تعامل با آن هم‌چنان پیچیدگی و مشکلات خاص خود را داشته و دارد. اینکه که به اشاره قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی دوم به خاطر ظلم و ستمی که بر یهودیان در اروپا و نه در خاورمیانه توسط یک حکومت اروپایی رفته است و حالا قدرت‌های پیروز در این جنگ در سازمان ملل دست ساخته خود رأی به تشکیل حکومتی بدهند برای این کار رژیم صهیونیستی سرزمین‌هایی را اشغال و مردم را بیرون کرده و حکومت و دولت تشکیل بدهد و از دنیا توقع داشته باشد که این حکومت را به مشروعیت بشناسند. این یک اصل غیراخلاقی، غیرانسانی و غیرقانونی است. 
مساله فلسطین به عنوان یکی از قدیمی‌ترین نزاع‌های حل نشده جهان همچنان وجدان بشریت امروزی را آزار می‎دهد. دولت‌های اسرائیل بر خلاف قطعنامه‌های متعدد شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به اشغال‌گری پیش‌رونده و ضمیمه کردن اراضی فلسطینی ادامه می‌دهند. ملت فلسطین با بیش از پنج میلیون نفر در بدترین شرایط سخت آوارگی در میهن اشغالی خود و در سرتاسر منطقه و جهان زندگی می‌کند. اسرائیل بیش از دو و نیم میلیون فلسطینی را در کرانه باختری به صورت نقاطی که با جهان خارج ارتباط ندارند، رها کرده‌ است. در غزه نیز رژیم اسرائیل برای بیش از دو میلیون ساکنین آن این باریکه را عملاً به زندانی باز تبدیل کرده که ۱۴ سال است در شرایط حصر دریایی، هوایی و زمینی نگاهداری می‌شوند.
نحوه تعامل با این رژیم اسراییل بر سر این موضوع و دیگر مسائل منطقه به ابرمعضل جهان، منطقه و سیاست خارجی ایران پس از انقلاب تبدیل گردیده است. به طوری که به باور بسیاری از ناظرین ایران شاید نخواهد توانست به یک سطح از تنش‌زدایی و تعامل مثبت در رابطۀ خود با ایالات متحده امریکا موفق بگردد مادامی که حداقل به یک موضع بی‌تفاوت در نگرش منطقه‌ای خود در مقابل اسرائیل نرسیده باشد.
در این خصوص مواضع سیاسی ایران و جریان‌های سیاسی دارای دو مرکز ثقل می‌باشد:
۱- ایران و منافع ملی ایرانیان،
۲- مسائل منطقه و مشخصاً نبود صلح و آرامش و هم‌چنین معضل مرکزی اشغال سرزمین‌های فلسطینی توسط رژیم اسرائیل و برقراری شرایط آپارتایدگونه در سرزمین‌های اشغالی.
سیاست خارجی و منافع ملّی ایران از یک‌سو و دیدگاه‌های جریان‌های سیاسی همانند اصلاح‌طلبان به علت درهم‌تنیدگی این دو حوزۀ نفوذ و این دو مرکزثقل و خوانش و نگرش ایدئولوژیک آنها عملاً از ابتدای انقلاب، آزادی عمل و سطح تعاملات دیپلماتیک، ایران به گروگان این تنها معضل تبدیل گردیده است، در حالی‌که به‌خوبی می‌دانیم که سیاست تخاصم و مقابله مستقیم با رژیم اسرائیل هيچ‌گاه در دستور کار ایرانیان نبوده است. امّا شوربختانه سیاست‌های واکنشی و تبلیغاتی بی‌حاصل و غیرسازنده مبتنی بر خط‌دهی غیرمستقیم (reverse psychology) در مورد موجودیت این رژیم و شعارهای جنگ‌طلبانه ناشیانه فقط موجب انزوای سیاسی بیشتر ایران گردیده است در حالی‌که در آن سوی منازعه این حکومت اسرائیل بوده که از ابتدای تشکیل خود در ۱۴ مه ۱۹۴۸، چند ساعت پیش از پایان حاکمیت انگلیس بر فلسطین، رویکرد سیاست خارجی و امنیتی خود را بسیار ماهرانه و زیرکانه بر 
    مظلوم‌نمایی و بهره‌برداری از هولوکاست به مثابه یک چماق جهت خفه‌کردن هر صدا و نغمه مخالف در سطح منطقه و جهان و هم‌چنین بر
    آموزه‌های تحریف‌شده ایدئولوژیک (ارض موعود از بحر تا نهر)،
    استراتژی گسترش غیرقانونی سرزمین از طریق الحاق سرزمین‌های اشغالی و شهرک‌سازی، 
    دست‌یابی به عمق استراتژیک، فائق آمدن بر چالش‌ها و شکاف‌های درونی و در نهایت رسیدن به آرمان اسرائیل بزرگ به عنوان تمهیدی جهت تحقق وعده‌های توراتی و خوانش صهیونیستی آن، بنا نهاده است. 
اینکه آیا اصلاح‌طلبان ایرانی اسرائیل را یه رسمیت می‌شناسند و یا باید این‌کار را انجام دهند پرسشی انحرافی است زیرا که اسرائیل هم‌اکنون به صورت دوفاکتو یک واقعیت غیرقابل انکار از جغرافیای منطقه ماست. قبل از پذیرش حقوقی (دو ژوره) موجودیت اسرائیل و داشتن روابط دیپلماتیک امّا مادامی که رژیم اسرائيل با ایجاد جو کاذب ترس از سلطه‎طلبی ایران و بزرگ‌نمایی دروغین پتانسیل‌های فزاینده آن به‌عنوان یک قدرت تهاجمی منطقه‌ای درصدد شیطنت‌های سیاسی، نفرت‌پراکنی و سیاست‌های خصمانه و تشنج‌آفرین و تفرقه‎افکنانه تاکنونی خود بین ایرانیان و اعراب باشد امکان روابط سیاسی منظم از جانب هیچ‌یک از جناح‌های سیاسی در درون حاکمیت متصور نمی‌باشد. 
ایران و جناح‌های مختلف سیاسی در درون حاکمیت ایران بارها گفته‌اند با اسرائیل دشمنی ندارند. جو تنفر دوسویه و چندلایه(مذهبی، ایدئولوژیک و سلطه‌طلبانه) موجود بین دو کشور است که بسیار ماهرانه توسط رژیم اسرائیل کارگردانی شده و مورد بهره‌برداری حساب‌شده قرارگرفته است. فراتر از این امّا اسرائیل به عنوان شریک راهبردی امریکا از هم اکنون به عنوان جانشین و رکاب‌دار سلطۀ جهانی در منطقه عمل می‌کند. تنها برطبق یک قرارداد در سپتامبر ۲۰۱۶ اسرائیل در یک بازه زمانی ده‌ساله ۳۸ میلیارد دلار کمک نظامی دریافت خواهد کرد. در این زمینه کشور ما امّا حتماً نیاز به یک‌طرح جامع تنش‌زدایی نظری و پیاده کردن عملی آن دارد.
ایران به گواه تاریخ در قریب ۴۰۰ سال گذشته آغازگر هیچ تخاصم نظامی برعلیه همسایگان خود نبوده است. امّا به استثنای آخرین جنگ تحمیلی که دست سلطه‌گر امپریالیسم از درون آستین عراق آغازگر جنگی دیگر بر علیه کشور ما گردید، ایران همیشه در جنگ‌ها ‌و مخاصمات نظامی تحمیل شده توسط همسایگان و نیروهای فرامنطقه‌ای مغبون گردیده به‌طوری که در طول این سا‌ل‌ها بیش از ۳۰ درصد از مساحت سرزمینی خود را از دست داده است.  در مقابل این پیش‌زمینۀ تاریخی است که ایرانیان این را حق خود و هر کشور دیگر در منطقه ما به عنوان گهواره فرهنگ و تمدن بشری می‌دانند که
- باید قادر باشند از وحدت سرزمینی خود در برابر تهاجمات خارجی دفاع کنند و 
- باید بتوانند همانند دیگر کشورهای منطقه با ابزار صلح‌آمیز جهت عینیت بخشیدن به انگاره‌های سیاسی خود در راستای بسط صلح و رفاه و حسن هم‌جواری فعالیت کنند. 
تنها در سایۀ یک صلح و آرامش پایدار است که اسیای غربی و شمال افریقا قادر به رشد و توسعه خواهد بود. در راستای عینیت بخشیدن به این آرزو ایرانیان دست خود را به سوی همه دولت‌ها و ملّت‌های منطقه برای عملی ساختن شعار "خاورمیانه عاری از سلاح‌های کشتار جمعی" دراز می‌کند. صلح تنها خاموشی سلاح‌ها نیست بلکه مقابله با آغاز غریدن دوبارۀ آنهاست. تاریخ هفتاد و چند سالۀ منطقۀ ما گواه آن است که اسرائیل امّا قصد یک زندگی آرام و مسالمت‌آمیز با همسایگان خود را ندارد. 
در مقابل این پیش‌زمینه تاریخی با توجه به منافع ملّی خود و آنچه به ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشورها و ملّت‌های این منطقه مربوط می‌شود بهترین کار و حرکت از جانب اسرائیل برای نشان دادن حسن‌نیّت و صداقت و خود در حسن هم‌جواری ادعایی تبعیت از فرمان الهی در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان "شمشیرهای خود را به گاوآهن و نیزه‌های خویش را به داس تبدیل کنید و اقوام دیگر در فکر جنگ نخواهند بود " (یشعیا باب ۲ آیه ۴) و از بین بردن جنگ‌افزارهای اتمی‌اش می‌باشد. در مورد دیگر قضایا نیز ملت بزرگ ایران حاضر به گفتگو و ادای سهم خود در شکل‌دهی و ایجاد مناسبات صلح‌آمیز برای تمامی مردم منطقه اعم از یهودی، مسیحی و مسلمان می‌باشد. با وجود توازن نامتقارن تسلیحاتی کنونی به نفع رژیم اسرائیل چه در زمینۀ جنگ‌افزارهای متعارف و چه در خصوص سلاح‌های اتمی صلح و آرامش این ادیان و ملت‌ها در کنار هم غیرقابل تصور می‌باشد. اسرائیل نیز به جای فرافکنی اگر می‌خواهد در کنار کشورهای همسایه در صلح و آرامش زندگی کند باید آمادگی خود را جهت مشارکت در مذاکرات دامنه‌دار خلع و محدودسازی تسلیحاتی از نوع «سالت» برای خاورمیانه نشان دهد. 
بر اصلاح‌طلبان ایرانی یک فرض واجب و یک ضرورت انکارناپذیر است که از شرایط بوجود آمده در بیرون از حوزه‌های مسوولیتی سیاست عملی و نداشتن تنگناهای رفتاری حاکمیتی استفاده کرده و یک طرح نو در سیاست به‌و‌یژه سیاست خارجی منطقه‌ای و جهانی دراندازند. تاریخ میهن ما لااقل در ۲۰۰ سال گذشته گواهی بر این مدعاست که تغییرات آن زمانی ممکن گردیده‌اند که طرح‌ها و گفتمان‌های سیاسی توانسته‌ا انسان‌ها را به وجد بیاورند. 
•    تنش‌زدایی از سیاست‌خارجی ایران و منطقه و رهایی آن از بندهای مذهبی، ایدئولوژیک و سلطه‌طلبانه ،
•    منع نظامی‌گری و بازگرداندن نظامیان به پادگان‌ها و خروج از چرخه‌های تحمیلی رقابت تسلیحاتی،
اصلاح‌طلبان باید قادر باشند دیوار بی‌اعتمادی و تنفر(Ressentiment) دوسویه کنونی بین ایران و منطقه به طور عام و ایران و اسرائیل به طور خاص را به فضای که آهنگ حرکت به سوی دوستی و تعامل دارد بدل سازند. 
در مورد پذیرش موجودیت اسرائیل نیز بایستی موضع ایران ذیل موضع طرفین اصلی تخاصم یعنی قلسطین و اسرائیل تعریف گردد زیرا که ما آنگاه می‌توانیم روابط دوستی و حسنه با یک عضو جدید در منطقه خود داشته باشیم که مراتب حسن همجواری توسط این همسایه با دیگر همسایگان رعایت شود. این‌همه قطعاً بدون حل‌شدن مسأله ملّت مظلوم فلسطین میسر نخواهد بود. وضعیت آپارتایدگونه کنونی نمی‌تواند پاسخ آخر باشد.
تحوّل در سیاست خارجی و توان‌مندی آن در از بین‌بردن دیوار‌های بی‌اعتمادی در رابطه با همسایگان و در منطقه یقیناً خیابان یک‌طرفه نیست. حرکت هردو طرف به‌سوی یکدیگر از نخستین مقدمات اولیّه تنش‌زدایی و آشتی در منطقه می‌باشد. ایران و منطقه ازجمله رژیم اسرائیل به یک تغییر گفتمان در سیاست خارجی منطقه‌ای خود نیاز دارند. اصلاح‌طلبان باید این چالش را بپذیرند اگر می‌خواهند در سیاست ایران هنوز هم قادر به ایفای نقش باشند. 
اصلاح‌طلبان در داخل و خارج حاکمیت و در داخل و خارج ایران باید دوباره با بازتعریف آرمان‌ها و آماج‌های خود در سیاست خارجی منطقه‌ای و جهانی‌اشان نشان بدهند که در این حوزه از یکسو دارای دانش، تخصص، تجربه، بینش و خرد راهبردی، شجاعت هماوردی در مذاکره و از جانب دیگر بهره‌مند از توان چانه‌زنی دیپلماتیک، اعتماد به نفس و قدرت تاثیرگذاری، اقناع‌سازی و خلاقیت در مذاکره هستند..
اصلاح‌طلبان آنگاه می‌توانند دوباره برای اجرای طرح‌های سیاسی خود ایرانیان را با خود همراه کنند که قبلاً آنها را با درستی و انسجام منطقی انگاره‌های خود به ‌وجد آورده باشند.

راه قدس از صلح و دموکراسی منطقه‌ای می‌گذرد

نادر صدیقی| نویسنده و پژوهشگر
آن خرد راهبردی که در پس پشت آزادی قدس شریف از اشغالگری صهیونیستی وجود دارد مصرف کننده ومشتری آزادی وحقوق بشر است.به عبارت دیگر ما با تلاش برای رهایی قدس از اشغالگری در واقع خودمان آزاد می شویم زیرا تنها با وجود واقعی برخی استاندارهای حقوق بشری در سطح امت ودر سطح تک تک کشورهای جهان اسلام است که می توان در یک گستره جهانی ، از موضعی برتر ومجهز تر به جهازات حقوق بشری وبین المللی  به مصاف یک رژیم اشغالگر وضد حقوق بشری رفت.در این حالت تلاش برای رهایی بخشی قدس شریف در فراسوی یک هزینه ویک بار اضافی بر منافع ملی، با رهایی بخشی خودمان همپوشانی می یابد.از همین جا برمی خیزد نیاز ما به یک الهیات رهایی بخش که درعین حال آرمان مسلط انقلاب اسلامی نیز بود:
قهر وخشونتی که رژیم اشغالگر قدس بر پیکر سرزمینی وبر پیکره زیست-کرامتی فلسطینی ها اعمال می کند،طی سالهای اخیر بایک خشونت گفتاری جدید در تحریف پیام توحیدی ادیان ابراهیمی ترکیب بندی شده است.نامگذاری عملیات تطبیع وعادی سازی جنایت اشغالگرانه اسرائیل  به نام "طرح ابراهیم " در کنه خود یک تهاجم آشکار است برضد پیام توحید و برعلیه حضرت ابراهیم به منزله قهرمان توحید.باید درک خودمان از توحید را عمق بیشتری ببخشیم تا ماهیت بت پرستانه آن ترکیب بندی میان جنایت اشغالگری وطبیعی سازیِ گفتاری ِجنایت آشکار گردد.شهید مطهری از دل آیه 64 سوره آل عمران ،قل یا اهل الکتاب تعالوا..یک فراخوان بزرگ جهانی حول ارزش های مشترک عموم بشری استخراج می کند که مطابق تفسیر او بیانی است از هر دو وجه عقیدتی وعملی توحید:
" جمله تعالوا الی کلمه سواء بیننا وبینکم توحید نظری را وجمله الا نعبد الا الله توحید عملی فردی را وجمله  "ولا یتخذ بعضنا بعضا" توحید عملی اجتماعی را که مساوی است با آزادی ودموکراسی بیان می کند" (مطهری،م.آ،ج 24،ص 320)
چگونه می توان دموکراسی وآزادی را رکن "توحید عملی اجتماعی " دانست؟ شهید مطهری تقریبا از همان آغاز دهه 40 تا واپسین روزهای حیات پربرکت فکری واجتماعی خود بارها به آیه مذکور مراجعه و آن را بازخوانی کرده وبارها عدالت اجتماعی وآزادی را شرط عملیِ توحید دانسته است :
"آن سخن متساوی این است که بیایید جز ذات خدا را نپرستیم،بیایید هم ما هم شما خود را از هر مملوکیتی  رها وآزاد کنیم ودر حلقه سرسپردگان او درآییم." اما آیه مذکور چیزی بیش از این وحدت نظری حول توحید را می گوید :"این که بعضی از ما انسانها بعضی دیگر را رب وفرمانده ومافوق خود قرار ندهیم ورابطه مالکیت ومملوکیت انسان ها را –که منتهی به بسیاری از از روابط انسانی دیگر می شود-از بین ببریم وخراب کنیم " (پیشین،ص 255) این "خراب کردن " رابطه رب ومملوکی درواقع شکل مدرنِ بت شکنی ابراهیمی است که مطهری دموکراسی وعدالت اجتماعی را سویه ایجابی آن می داند.به عبارت دیگر وبه بیانی که مطهری در ادامه مبانی فکری نهضت ضد استبدادی جهان اسلام به نقل از کواکبی ونایینی آورده،توحید مفهومی عمیق تر از نفس اعتقاد به وحدانیت خدای خالق دارد،بلکه علاوه برآن باید گفت هرجا که نظام اجتماعی عادلانه نیست ،هرجا که آزادی وجود ندارد به همان میزان شرک وجود دارد ومستبدین سعی می کنند درجایگاه ربوبیت قرار گیرند.
این همان درکی  از مفهوم توحید است که امروزه "الهیات رهایی بخش " نامیده می شود ومبانی فکری وجهان اسلامی نهضت مشروطه وجنبش قانون اساسی محور را در تهران وتبریز ونجف واستانبول وقاهره وتونس تشکیل می داد. همان بیان روشنی که قانون اساسی در اصل 56 به شکل " حاکمیت‏ مطلق‏ بر جهان‏ و انسان‏ از آن‏ خداست‏ و هم‏ او، انسان‏ را بر سرنوشت‏ اجتماعی‏ خویش‏ حاکم‏ ساخته‏ است" فرموله کرده است.

رهایی قدس شریف نیز درگرو تحقق همین الهیات رهایی بخش در کشورهای مسلمان است. به بیان روشن تر،اسرائیل  در محاصره نظام های دمکرات-مسلمان  چاره ای جز تن دادن به رفراندام تعیین سرنوشت با مشارکت همه فلسطینیان درون وهمه فلسطینی های آواره وبا مشارکت پیروان همه ادیان ابراهیمی در آن دیار قدسی نخواهد داشت.هم از این روست که تجربه مشارکت جوییِ اقشار مسلمان در تعیین دموکراتیک سرنوشت خود، در هریک از کشورهای مسلمان با انواع گوناگون توطئه های آشکار وپنهان صهیونیستی مواجه می شود.زیرا نظام های استبدادی واستعماری واشکال گوناگون ناسیونالیسم ضد امت در حقیقت کمربند امنیتی نظام اشغالگر قدس محسوب می شوند.در کشور ما نیز ترور فکری ایده شریف،قرآنی وقانون اساسی بنیادِ امت توسط پیروان قرائت فاشیستی از هویت ملی بخشی از همان پازل صهیونیستی است که در مقام عمل کارکردی جز تعمیم پروژه کلنگی سازی خاورمیانه به قلمروهای جدید وتخریب مناسبات همسایگانی با جهان ترک وعرب وافغانستان وشبه قاره  وغرب آسیا ندارد.قرائت فاشیستی از هویت ملی به این اعتبار با قرائت فاشیستی از هویت دینی پهلو می زند وگاه با مماس ویا متداخل می شود.بنابراین باید در مقابل تقلیل دین ویا ملیت به یک هویت تکواره وتجرید شده از واقعیتِ جامعه شناختی وارزش های جهانشمول دموکراتیک وحقوق بشری وارزش های جامعه واقعا موجود ایرانی،باید هویت ترکیبی "جمهوری،اسلامی،ایران" را در فراسوی یک اسم رسمی به صفت کشورمان تبدیل کرد.ایرانیت آشتی یافته با جمهوریت وبا ارزشهای اسلامی جامعه همان موهبتی است که در لحظه جعل رضاخانی "ایران نوین " در ماتریس کودتا از کشورمان دریغ شد.یک ایرانیت آشتی یافته با تکثرهای فرهنگی،چند زبانی ،اقوامی وسبک های زیستی مدرن وسنتی اقشارگوناگون جامع می تواند نقطه کانونی صلح وآشتی منطقه ای حول رفاه وتوسعه باشد.در آن صورت آن بازنمایی صهیونیستی که رژیم اشغالگر قدس شریف را به منزله "تنها دموکراسی منطقه ومحاط در اقیانوسی از بی ثباتی .." معرفی می کند خریداری در افکار عمومی جهانی وغربی نخواهد داشت.

اسرائیل، بازیگر دو بحران

مجید یونسیان، روزنامه‌نگار و تحلیلگر سیاسی

سفر بدون هیاهوی بنت، نخست‌وزیر اسرائیل، به مسکو و دیدارش با پوتین تاحدودی از فشار غرب به روسیه کاسته است و ناخرسندی زلنسکی از آمریکا و ناتو نشان می دهد که اوکراین بشدت با فرسایشی شدن جنگ دچار بحران خواهدشد و پوتین امیدواراست که با کمک لابی صهیونیستی به آنچه می خواهد برسد، اما بطور قطع پوتین در این قمار بزرگ سیاسی بناچار باید امتیازاتی به تل آویو بدهد که بنظر می رسد این امتیازات در دو حوزه خواهد بود۔
اول سوریه است که روسیه تاکنون نیز ملاحظات اسرائیل را مد نظر قرار داده است وبا ایجاد یک خط حائل امنیت مرزهای شرقی تل آویو را تامین کرده است وادامه حظور نظامی در سوریه قوت قلبی برای اسرائیل است۔
اما حوزه دوم ایران است که بنظر می رسد روسیه بخوبی با برگ ایران بازی می کند عدم مخالفت بنت با مسیری که مذاکرات وین تاکنون طی کرده است نشان می دهد که اسرائیل تضمین های کافی دریافت کرده است و اکنون بهترین فرصت است که اسرائیل از یک بازیگر منفعل به به بازیگر فعال در منطقه تبدیل شود البته اسرائیل سه متحد استراتژیک در عرصه بین المللی دارد که امریکا،چین وروسیه هستند که هرکدام بنوعی منافع اسرائیل را مد نظر قرار می دهند انچه باعث شد که اسرائیل در خاور میانه به یک بازیگر فعال تبدیل شود ضعف تحلیلی وعملکردی ایران است که با تمرکز بر نوعی سیاست هیستریک ضد امریکایی موجب انفعال وانزوای ایران در عرصه بین المللی شده است۔نتیجه این سیاست محاصره سیاسی ایران با کمربندی است که سگکک ان را اسرائیل شل وسفت می کند اسرائیل اکنون در جنوب خلیج فارس،شمال ایران وغرب حضوری موثر دارد ودیر یا زود رد پای انها را در افغانستان هم مشاهده خواهیم کرد۔هنوز تا امکان وظرفیت شکستن این محاصره را داریم باید با اتخاذ سیاست های واقع بینانه از این وضع نجات یابیم وکار سیاست خارجی را به تیمی حرفه ودرست اندیش بسپاریم۔گفتگوی رودرو با امریکا وتبدیل سیاست ضدیت هیستریک به سیاست واقع گرا تنها روزنه ای است که باقی مانده است والا اعتماد به روسیه وچین سپردن گوشت چرب ونرم به گربه است باج خواهی روسیه وچین از امریکا در باره برجام حداقل باید این پیام را برای ما داشته باشد که هیچ دوست ودشمن دائمی در جهان پیچیده کنونی وجودندارد وانچه مهم است وملاک دوستی ودشمنی  است منافع ملی است۔

تحلیلی بر رفتار اسرائیل در مناقشه اتمی ایران

علی ترابی/ کارشناس ارشد مطالعات آمریکای شمالی


در این روزها که دور تازه ای از گفتگوهای هسته ای ایران و غرب آغاز شده است اسرائیل با روش های ویژه ی خود در حال بازیگری و فشار آوری بر طرف های مذاکره کننده با ایران است و مرزهای جدیدی از کری خوانی و تهدید بر علیه ایران را شاهد هستیم‌. برای درک بهتر این شرایط پیچیده و چند وجهی به بررسی بازیگری اسرائیل پرداخته می شود. این نوشته ی کوتاه بر سر آن است تا به بررسی سرشت تهدیدات این روزهای اسرائیل و سرشت و وضعیت صفحه ی شطرنج قدرت جهانی بپردازد. 

در سنت یهودی بز بلاگردان (Scapegoating) یک بز به عنوان علت اصلی تمامی گناهان بنی اسرائیل معرفی می شد و به ازای بخشش گناهان آن قوم در بیابان ها رها می شد تا طعمه ی گرگ ها شود. در زمان ترامپ این سنت به عنوان الگوی رفتاری آن دولت و اسرائیل در برابر ایران به کار گرفته شد. اگر چه هم اکنون بخش هایی از گفتمان بز بلاگران فرو ریخته است ولی بخش های از آن همچنان به عنوان ابزار مهار و فشار بر ایران به کار بسته می شود.  
با بررسی کوتاهی از گفتمان سیاسی و امنیتی حاکم بر اسرائیل می توان دریافت که آن رژیم نه تنها ایران را به عنوان بزرگترین منبع تهدید برعلیه امنیت خود می شمارد بلکه در خودآگاه و ناخودآگاه سیاسی خود در حال جنگیدن همه جانبه با ایرانی است که در تصور اسرائیل به عنوان بزرگترین چالش و مانع بر سر راه گذار اسرائیل از موجودیت و هویت پیشین آن بازیگر سیاسی به هویت در حال شکل گیری کنونی است. ویژگی و نمود اصلی در هویت پیشین گرفتار بودن آن رژیم در تار و پود بحران عدم مشروعیت و نداشتن اقتدار (ماسک اخلاقی قدرت) در مقیاس بین المللی است. در هویت نوین و کنونی اسرائیل در پی پیشبرد پروژه ی پوست اندازی خود و رفتن به سوی هویت نوین خود است. لوگوی مرکزی در این هویت نوین ایده آل "اسرائیل کشوری توسعه یافته با اقتصاد قدرتمند و حفظ دست بالا در بازارهای فن آوری های روز جهان که کشورهای دیگر در پی برقراری پیوندهای اقتصادی با آن می باشند" است. نمود تقلای اسرائیلی برای برساختن هویت نوین را می توان در برقراری روابط اقتصادی در کالاهای استراتژیکی چون تراشه های به کار رونده در مکان یابی و... با کشورهایی چون چین و در هم تنیدگی اقتصادی با روسیه و به تازگی امارات و... دید. 
اسرائیل می داند برای رهایی از کابوس های ناشی از بحران عدم مشروعیت و دفن هویت پیشین باید تمام توان خود را در جلوگیری از "عادی سازی ایران در نظام بین الملل" به کار گیرد. اسرائیل تمام تلاش خود را می نماید تا ایران در باکس و چنبره ی ایزوله و تحریم بماند. از سویی باید توجه داشت که امروز طرف های مذاکره با ایران به طور خواسته و ناخواسته در حال بهره مندی و برخورداری از بازیگری و هراس- افکنی اسرائیل علیه ایران به عنوان کارت بازی در راستای مهار ایران در میز مذاکره می باشند؛ به عبارت دیگر تهدیدات و کری خوانی های اسراییل تغذیه کننده ی بخشی از بازیگران مناقشه ی اتمی ایران است اما باید این را نیز مدنظر داشت که با توجه به واقعیت های روابط تعدیل شده ی اسرائیل- آمریکا در عصر پسا ترامپ و شرایط موجود جهانی- اسرائیل نخواهد توانست تا در موازنه سازی و معادله سازی یکه تازی محض نماید و همه ی معادلات را به نفع خود رقم بزند. با توجه به شرایط گفته شده تیم مذاکراتی جدید ایران باید در تصمیم گیری و بازیگری خود تقلاهای خرابکارانه ی اسرائیل را زیر نظر بگیرد و با نگاهی کامل و جامع به پیچیدگی های "مساله ی" اتمی ایران دست به بازیگری خردمندانه در حل معضله ی پرونده ی هسته ای زند . 
به احتمال زیاد اسرائیل وارد جنگ رو در رو با ایران نخواهد شد چرا که مساله رو در رو شدن اسرائیل با بازیگر منطقه ای و مهمی چون ایران دارای پیامدهای ویرانگر منطقه ای و جهانی خواهد بود. مورد حمله قرار گرفتن ایران و بالا رفتن قیمت های نفت به کانال بالای صد و صد و پنجاه دلار گر چه مطلوب دولت- نفت روسیه در بهره مند شدن از قیمت های بالای نفت است اما مطلوب چین به عنوان بزرگترین مصرف کننده و وارد کننده ی نفت در جهان که بزرگترین وارد کننده ی نفت از منطقه ی خلیج فارس نیز می باشد، نیست اگر چه تا امروز چین از نفت ارزان تر ایران تحت تحریم به خوبی تغذیه نموده است. ژاپن نیز از این شرایط ناخشنود خواهد بود و حاضر به پرداخت بهای نفت بالای صد دلار و پرداخت بهای گران تر گاز نخواهد بود. انگلستان، فرانسه، آلمان و اتحادیه ی اروپا هم در وضعیتی همانند ژاپن خواهند بود و در بهترین حالت خواستار حفظ معادله ی کنونی قدرت در خاورمیانه خواهند بود. عربستان اگر چه نیم نگاهی به ایران ضعیف تر دارد ولی از آشوب بیشتر در منطقه ی پر تلاطم خاورمیانه هیچ بهره ای نخواهد برد و در محاسبات خود فراموش نخواهد کرد که به احتمال قوی رقبای منطقه ای آن کشور (ترکیه و اسرائیل) از به جنگ کشاندن ایران برنده تر خواهند بود نه عربستان.
آمریکای پسا-شیل که تبدیل به کشور تولید کننده ی نفت و گاز شده است و تا میزان وسیعی کنترل یکی از سقف های تعدیل بهای نفت (که همان تولید نفت و گاز شیل است) را در اختیار دارد، نیز اگر چه ترس روانی کمتری از خاورمیانه ی فرو رونده در جنگ دارد و اولویت نخست خود در دولت بایدن را مهار اژدهای زرد (چین) تعریف نموده است ولی از جنگ ویرانگر نفت در تنگه ی راهبردی هرمز آسیب خواهد دید و با توجه به واقعیت جهانی بودن بهای نفت و در نتیجه بحران زا شدن جهانی جنگ نفت، آسیب های داخلی زیادی خواهد دید و در آن شرایط فرضی هرگز به اسرائیل اجازه ی بازیگری خرابکارانه ی در این سطح را نخواهد داد، با این حال تا حد قابل کنترلی از فشار و گداخته تر شدن جوی که اسرائیل در پرونده ی اتمی ایران بر پا نموده است بهره می گیرد تا در مذاکرات مسیر هموارتری را در پیش رو داشته باشد. این فضا سازی اسرائیل می تواند به میزانی از اثرگذاری در مذاکرات برسد و بر ایران فشار وارد کند تا ایران میزان و استانداردهای خود را پایبن تر بیاورد. 
به طور کلی باید پرسید: هدف اصلی اسرائیل از این میزان از حساسیت نشان دادن در پرونده ی ایران چیست؟ اسرائیل با این میزان از حساسیت نشان دادن درباره ی توافق ایران و غرب و فشار بر سر کشورهای شرکت کننده در مذاکرات نه تنها در پی بیشینه سازی منافع خود می باشد بلکه در پی گرفتن امتیازات و تضمین هایی از آن کشورها است تا در معاهده ی بعدی با ایران لحاظ کنند تا اسرائیل با بالاتر بردن امنیت خود برنده ی این مناقشه ی منطقه ای- جهانی شود.  همچنین باید گفت اسرائیل سیاست همیشگی خود مبنی بر "هراساندن از ایران" و "تلاش برای غیر عادی نگه داشتن ایران" را پیش خواهد برد تا هزینه های مقابله با اسرائیل را برای ایران بالاتر ببرد و فشار دو چندانی بر ایران وارد شود. گرچه رفتار و کنش های اسرائیل نشان داده که عملگرایی آسیب رسانی به ایران را دارد ولی از سویی در صورت عملی شدن هر گونه رو در رویی با ایران و رها شدن تیرهای کارگذاشته شده در زه کمان خاورمیانه از رفتار تلافی جویانه ی ایران نیز واهمه دارد و آسیب پذیر خواهد بود. اسرائیل می داند در صورت امکان جنگ هم در تیررس پراکسی های منطقه ای ایران خواهد بود و هم این که ایران کشوری است که ظرفیت و قدرت تهاجمی در مقیاس منطقه ای را دارد. به طور کلی باید گفت پروژه ی اسرائیل در پرونده ی هسته ای ایران پروژه ی دو گانه ی تامین منافع حداکثری خود و تلاش برای از دست ندادن اتمسفر ایران هراسی است. بزرگترین مانع اسرائیل در ناکامی جنگ احتمالی رو در رو نداشتن ژرفای استراتژیک در منطقه است. 
چنین به نظر می رسد که کشور ما در صورت داشتن برنامه ریزی سنجیده و تعریف جامع از پیچیدگی های مناقشه ی اتمی ایران می تواند بخشی از ریشه های ایران هراسی را بخشکاند و سنگ اندازی اسرائیل در گذار ایران از شرایط موجود را مدیریت کند. تیم مذاکرات هسته ای باید این نکته را مد نظر داشته باشند که در صورت پیروزی در گذار از شرایط موجود در پرونده ی اتمی، ایران می تواند بخشی از هندسه ی قدرت در خاورمیانه ی آخرالزمانی را به نفع خود تغییر دهد‌.