هنر ظریف بودن
حملات دامنهدار پس از نشست داووس یادآور طعنهها به احمد قوام و قائممقام فراهانی است
مهدی دادویینژاد | روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی | یادداشت منتشرشده در شماره ۲۱۹ هفتهنامه صدا | شنبه ۱۳بهمنماه۰۳
محمدجواد ظریف معاون راهبردی ریاستجمهوری به نمایندگی از ایران در اجلاس داووس شرکت کرد و سخنانی با توجه به اوضاع کنونی و منافعی که ایران به دنبال آن است، ایراد کرد که با انتقاد و تخریب و تهمتهایی مواجه شده است. هرچند این توهین و تخریب و هتاکی و اهانتها از خیلی پیشتر از بابت همان رای اندک مردم قهرکرده با صندوق شروع شده بود؛ اما این سفر و حضور او در اجلاس موجی سهمگینتر رافراهم آورده که واقعا تحمل آن از طاقت افراد عادی خارج است، مگر آنکه فرد ورزیده این دریای بلاخیز شده باشد.
در سپهر سیاسی ایران ستاره نامهایی طالع شده که در روزگار خود با بیمهریهای فراوان روبهرو شدهاند و چه دشنامها و ناسزاها و تهمت و افتراها و گاهی بند و زندان نصیبشان شد و حتی گاهی اسیر دست ماموری بدنام رخ در نقاب خاک کشیدند. اما گردش روزگاران و روایتهای منصفانه آیندگان چون خورشیدی که از پس غبار و ابر طوفان تهمتها در سپهر طالع میشود، انوار روشن میهندوستی و تلاشهای مدام ایشان را جلوهگر کرده است. هنر سیاستمدار بیش از آنکه معطوف به قضاوت حال باشد، باید در خلق اثری درخور برای امروز و آینده معطوف باشد؛ چه آنکه عرصه سیاست در زمان حال زیستن ایشان در منصفانهترین حالت عرصه رقابت و در بدترین حالت عرصه کینتوزیها و بدخواهیها خواهد بود و سفیر دشنام پیاپی به سمت آنها خواهد آمد. شاید این را بیش از دیگران خود آن سیاستمدار بهتر از دیگران درک کند؛ ولی میهندوستی و مردمدوستیاش همچون مرهمی بر آلام این رنجهاست و به او توش و توانی میدهد که از کمند این قضاوتها برهد و با صبر و تحمل و مدارا راه را برای آیندهای بهتر و امیدوارانهتر برای میهن و مردمانش هموار کند. هنر صبر و گذشت و هنر میهندوستی در کنار فهم رویههای سیاسی موجود از سیاستمدار، هنرمندی شایسته در نظر آیندگان منصف میسازد.
احمد قوام و ورق خوردن تاریخ
شاید روایت آخرین نطق احمد قوامالسلطنه که بحق میتوان او را مرد روزهای سخت و میهندوستی تمامعیار دانست، بیمناسبت نباشد. درحالیکه دولت تحت زعامتش به پاییز سال1325 دستخوش فرو گرفتن شد؛ در آخرین نطقش در مجلس آن زمان گفت: «بالاخره روزی خواهد رسید که مردم بیغرضی در این مملکت اوراق تاریخ را ورق بزنند و از میان سطور آن، حقایق مربوط به زمان ما را بخوانند… من میروم و تاریخ ایران قضاوت خواهد کرد که به روزگار این ملت چه آمده و به پاداش فداکاریهای خادمین مملکت چه رفتاری شده است.»
قوام بهدرستی به هنر سیاستمداری اشاره کرد که صبر پیشه کرد تا قضاوت آیندگان او را از خلال روایتهای تهمت باز آن روزگاران بر بکشد.اینکه با خادمین ملت چه رفتاری شده، شاید فصل مشترک همه اعصار سیاستورزی در ایران باشد.اینکه کسانی با جان و دل و بدون کمترین چشمداشتی و با نهادن عینک واقعبینی تلاش میکنند تا کشور و مردمان را از دل مهلکهای به در ببرند که توسط رویاپردازان و هپروتنشینان بر زیستن آنها تحمیل شده؛ آن هم در بدترین شرایط ممکن!
قائممقام فراهانی و دستهای خالی
فقره جنگ دوم ایران و روس در دوران فتحعلیشاه قاجار و پیرو آن عهدنامه ترکمانچای شاید از بهترین مثالهای کنش سیاستمداری هنرمند باشد که با دست خالی و در برابر قوای روس که تا ده خوارقان (آذرشهر) پیش آمده بود و تهران را تهدید میکرد و موجودیت ایران در مخاطرهای جدی قرار گرفته بود، به مذاکره نشست.در فاصلهای تقریبا سهساله از نشست "چمن سلطانیه" که در آن همگان بر شروع جنگ اصرار میورزیدند و فتحعلیشاه را ترغیب به نبرد میکردند، با فتاوی جهاد علمایی چون کاشفالغطا و سیدمجاهد و همراهی اعیان و بزرگان. در این میان، قائممقام فراهانی تنها فردی بود از بزرگان که ساکت به تماشا نشست، گویی تنها کسی که ادراکی صحیح از واقعیتهای ساری و جاری آن روزگار داشت و خفت و خواری پس این شور و هیجان را پیش چشم میدید، او بود. حال او به مذاکره میرفت به همراه ولیعهد و تنی چند، آنهم با دستی خالی و شکستخورده! بهراستی آن علما و اعیان و بزرگان در آن روز کجا بودند؟ عهدنامهای که امروز به صفت ننگین خوانده میشود، دستاورد تلاش افرادی با دست خالی و گرفتارآمده در چنگ دشمنی غدار است که با تمام وجود توفقی خیرهکننده دارد.به فرموده مولانای گرامی:
در کف شیر نر خونخوارهای/غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
آری آن روز که خاک ایران عرصه تاختوتاز شد از آن غریوکشان و جهادخوانان اثری نمانده بود. آن مردان دست خالی و به امید عنایتی تمام تلاش خود را کردند و توانستند قسمتی از رنجها را کم کنند؛ آیا بیش از این میتوانستند؟ قطعا خیر! سیاست و مذاکره و دیپلماسی ابزارهایی میخواهد که طرف مذاکره مانند قائممقام فراهانی چیزی بیش از رنجنامه پس از امضای عهدنامه نصیبش شود...
محمدجواد ظریف و سایهنشینان
باری؛ امروز سخن از محمدجواد ظریف است. مردی میهندوست و پاکدست و عالم در عرصه سیاست خارجی که بهحق میتوان او را گرانمایهترین داشته سیاست خارجی ایران در نیمقرن اخیر دانست. مردی که به تجربت دریافته اثر عدم مذاکره شاید نوشیدن جام زهر باشد؛ آنهم در روزگاری که همه آنچه در مذاکره بهعنوان ابزار فراهم بود، از دست رفته و تصرفات دشمن تا دل خاک میهن ادامه پیدا کرده و حال به ناچار باید گردن در قبول قطعنامهای نهاد که کمترین منفعتی در آن لحاظ نشده.بهراستی که جام زهری بود که جنگطلبان بدون در نظر گرفتن اوضاع و احوال و واقعیتهای عرصه منطقهای و جهانی به کام مردم ایران ریختند.
در فقره مسئله هستهای گرهی که با دست میشد بهراحتترین وجه باز شود، درگیر دندانهایی شد که تمایلی به باز کردن گره هم نداشتند و گره را چون بازی میپنداشتند، تحریمها برایشان کاغذپاره بود و در توهمی بیمانند در تمام تاریخ ایران غرق بودند و کسانی مسئولیت پرونده هستهای ایران را به دست گرفتند که شاید عادت به "سایهنشینی" ادراک سختیهای "کار در زیر آفتاب سوزان را" برایشان غیرممکن کرد. سالها بدون نتیجه و قطعنامه پشت قطعنامه و کار به جایی رسید که سراشیبی سقوط کشور نمودار شد و تا به امروز ادامه دارد. هزینهاش را کسی جز مردم نداده و آن سایهنشینان مسجد به مسجد، کوچه به کوچه شعار میدهند و شعار میدهند و موهومات و امیال بلاخیز اذهان خود را در قالب بستههای پیشنهادی آتش زدن زیستن مردم ارائه میکنند! خطبهخوانان مذاکرات آلماتی و همپالگیهایشان هرچند در ظاهر خود را دردمند و طرفدار این مردم و نظام میدانند؛ اما چنان آفتی را به کشتزار میهن میاندازند که از هر بلایی بالاتر است.
شاید هر فرد ایرانی در دل و جان خود آرزوهایی برای میهن داشته باشد و ایدهآلهایی در ذهن او پروده شود. گفتن و عرضه اینها هرچند مخالف ذهنیت دیگری باشد خالی از اشکال است. اشکال کار از آنجایی شروع می شود که این افکار خام و ناپخته و سنجهنشده در ترازوی واقعیات داخلی و بینالمللی به همان روش مالوف گذشته که مخاطراتی شایان را در ادوار مختلف برای ایران فراهم کرده است، در حال تاخت و تاز و جولان هست و دست سیاستمدار واقعبین را برای مذاکره و گرفتن امتیاز روزبهروز از قبل خالیتر میکند. نگاهی به وضع کنونی ایران در منطقه یکسال و اندی پس از واقعه هفتماکتبر گویای همهچیز است. خوب یا بد امروز در نقطهای از مناسبات جهان قرار گرفتهایم که بهراحتی میتوان ایران را نادیده گرفت و بهشکلی ایزولهشده و عاری از هر رابطه نظاممند و مبتنی بر واقعیات و منافع ملی در حال نظاره اتفاقاتی هستیم که هیچ ارادهای از ایران برای تغییرش کارساز نیست! این اتفاقات فاصله عرصه شعار تا عمل را بهخوبی نشان میدهد و بیش از آن به ایرانیان این نکته را گوشزد میکند که با گروهی از اهل توهم طرف هستند که علاوه بر افکار خام و ناسنجیده و موهوم از منظر قدرت و توانمندی اثرگذاری، متاسفانه وضعیت خوبی دارند و گویی قصد ندارند تا جامهای زهر پیدرپی را در کام ایرانیان نریزند، به پوچی افکار خود هم پی ببرند؛ شاید حتی آن روز هم توجیهاتی از جنس موهومات امروزی عرضه کنند.
محمدجواد ظریف و امثال ایشان و افرادی واقعنگر که از ایدئولوژی بهدور هستند و صرفا منافع ایران را دنبال میکنند؛ بهواقع کمترین ابزارها را دارند و بیشترین تلاشها تا بتوانند با حرکت میان دو لبه قیچی جنگطلبان خارجی و معادل داخلی آنها کشور را از مهلکهای بزرگ برهانند. همانطور که هزینه این رهانیدن در ابندای دولت احمدینژاد بسیار نازل بود و بعدتر در دوران توافق برجام هزینهای چندبرابری تحمیل شد؛ امروز در برابر روزهای منتهی به برجام شاید بگوییم هزینههای به دست آوردن اندک منفعتی هزاران برابر سالهای برجام شده است.
البته که از قبل این هزینهها کاسبان تحریم و صاحبان موسسات تندرو به تنعمی رسیدند که امروز میتوانند ازادانه دستور دستگیری به افرادی به نام "ضدکودتا" بدهند. یحتمل برای این دستگیری، به دو گیگ لازم برای بارداری نیازی ندارد و به شکل اینترانت در دسترس است که باعث شده این افراد از عرصه تبیین به عرصه دستور و فرمان برسند. فصل مشترک هتاکان و توهینکنندگان و تهمتزنندگان داخلی و خارجی این است که افراد مورد تهمت اصولا در این دو گروه یکسان است و این شاید نتیجه این باشد که هرکس به انتهای سوپرانقلابیگری برسد به آنور بام میرسد که جای دیگرانی است که اگر دشنامی میدهند به حق یا ناحق، به واقع مغموم و خصمگونه است و این خصمگونه رفتار کردن آنها مبنای عقلانیتری دارد.
باری آیندگان در مورد مساعی افرادی مانند محمدجواد ظریف قطعا منصفانهتر قضاوت خواهند کرد و میتوان روزی را در نظر آورد که هنر ظریف بودن در کنار هنر قوام بودن و قائممقام بودن مورد تکریم و لطف مردمان قرار گیرد...