پایههای یک میز
مواجهه پوتین با رئیسی و مکرون از یک جنس بود؟
محمدجواد روح/ سرمقاله شماره ۹۷ هفتهنامه صدا/ شنبه ۲۳بهمنماه ۱۴۰۰
میز عریض و طویل ولادیمیر پوتین این روزها سوژه طنز و کنایهها و حتی تحلیل و گمانههاست. این حواشی و بحثها، ابتدا در سطح رسانههای ایران مطرح شد. زمانی که سیدابراهیم رئیسی به مسکو رفت و با میزبانی مواجه شد که نهتنها "بد استقبال" و "بد بدرقه" بود که در زمان همنشینی هم، بیشترین فاصله ممکن را با مهمان خود شکل داد. نوع برخورد پوتین با رئیسی، چنان زننده بود که حتی رسانههای جریان حاکم که روسیه را "متحد استراتژیک" مینامند و ایرادها به میزبانی مسکو را "بهانهجویی دنبالههای داخلی غرب" میخواندند؛ پس از مدتی، زبان توجیه در کام فرو بردند و حتی کوشیدند با خبرسازیهای عجیب، پوتین را در موضع ضعف تصویر کنند. چنان که خبرگزاری فارس با انتشار ویدئویی توجیهگرانه، تا آنجا پیش رفت که از "عرق کردن"، "تکان دادن پا" و "بازی با کراوات پوتین" سخن گفت و آن را نشانه "استرس" رئیسجمهوری روسیه دانست. توجیهاتی که خود، به سوژهای تازه در رسانهها تبدیل شد.
اما هفته گذشته، همان نوع از مواجهه پوتین درباره امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه، تکرار شد. مکرون که در اوج تنشها درباره مساله اوکراین و نیز انتقال گاز به اروپا، به دیدار پوتین رفته بود تا چنان که گفت، درهای تنشزدایی و گفتوگو را پیش از ورود به بحران، بگشاید؛ خود را پشت همان میز و روی همان صندلی دید که چند روز قبل، سیدابراهیم رئیسی بر آن نشسته بود. آیا میتوان گفت ولادیمیر پوتین مواجههای یکسان با سیدابراهیم رئیسی و امانوئل مکرون داشته است؟ اصولا، این میز حاشیهساز بر چه پایههایی استوار است و چه پیامهای ناگفتهای را میتوان از زبان آن شنید؟
پایه اول: رئالیسم علیه فرمالیسم
درباره رئیسی، برخی ناظران اعتقاد داشتند که این شکل مواجهه به آن دلیل است که پوتین، رئیسجمهور ایران را در سطح خود نمیبیند و با شناختی رئالیستی از مناسبات واقعی قدرت در ایران، جایگاه ریاست جمهوری اسلامی ایران را در اختیار مقامرهبری ایران میداند و نه شخصی که عنوان "رئیسجمهوری" به او اطلاق میشود. در واقع، پروتکلهای تشریفات سیاسی روسها نه از فرمالیسم که از رئالیسم تبعیت میکند؛ همچنان که گفته میشود چینیها هم برای گفتوگو درباره سند همکاریهای ۲۵ ساله با ایران، نمایندهای تامالاختیار از سوی رهبر ایران را خواستار شده بودند. (بگذریم که همان نماینده تامالاختیار هم، چند ماه قبل از سوی نمایندگانی تامالاختیارتر ردصلاحیت شد تا چه برای چینیها و چه برای داخلیها روشن شود سطح خودمختاری و آتشبهاختیاری در این ملک تا به کجاست!).
اما این نگاه، با تکرار مواجهه پوتین-رئیسی در دیدار پوتین-مکرون دچار تناقض شد. مکرون، نهتنها واقعا رئیسجمهوری فرانسه است؛ که جمهوری این کشور، الگو و نمادی برای دیگر جمهوریهاست. چنان که رهبر انقلاب ایران، وقتی ۴۳ سال پیش در دهکده نوفللوشاتو در نزدیکی پاریس اقامت گزیده بود، خبرنگاری از او پرسید: "جمهوری اسلامی که شما خواهید آورد، چگونه جمهوری خواهد بود؟" و او پاسخ داد: "مثل همه جمهوریها. مثل همین جمهوری فرانسه...".
و حالا از طنز روزگار، در آستانه سالروز پیروزی انقلاب ایران، جمهوری اسلامی ایران و جمهوری لائیک فرانسه به شعبده ساحر روس، مثل هم شدند؛ دستکم از این جهت که دو رئیسجمهور را بر یک کرسی و پشت یک میز و در یک نقطه نشاند!
پایه دوم: ژئوپلتیک علیه دیالوگ
اما فارغ از این کنایه و مطایبه تاریخی، روشن است که مکرون نهتنها رئیسجمهوری واقعی فرانسه که از رهبران قدرتمند اروپاست. او گرچه در داخل فرانسه با جنبش قدرتمند و جنجالی راستهای افراطی مواجه است که حتی ممکن است انتخاب دوباره او را به خطر اندازد؛ اما در سطح قاره سبز، شاید باثباتترین و قدرتمندترین رهبر کنونی باشد. پس از پایان دوران صدراعظمی آنگلا مرکل در آلمان و در روزهایی که قایق بوریس جانسون گرفتار امواج پرتلاطم دریای سیاست در انگلستان پسابرگزیت است؛ مکرون تصویری از یک رهبر قدرتمند و باثبات در سطح اروپا را ارائه میدهد. همین که در اوج بحران میان روسیه و غرب، این مکرون است که در میانه زمستان شال و کلاه میکند و راهی مسکو میشود؛ نشانه بارزی از جایگاه و موقعیت او در رهبری اروپاست. اما بااینحال، مکرون هم در کرملین، پشت همان میزی جای گرفت که رئیسی. تعبیری که روزنامه "لیبراسیون" برای تحلیل این رخداد به کار گرفت، تاملبرانگیز بود؛ تبدیل میز عجیب پوتین به راهی پیچدرپیچ که در آن، رئیسجمهور روسیه عملا جایگاه بالاتر را داشت و این تیتر ضربدار: "گفتوگو به سبک روسی".
تصویر و تیتر روزنامه فرانسوی، بر روی اصل ماجرا انگشت میگذارد. اینکه گفتوگو با روسها آسان نیست. روسها و شخص پوتین نیک میدانند که روسیه امروز در جایگاه اتحاد جماهیر شوروی یا حتی روسیه تزاری نیست؛ اما با تکیه بر معدود ابزارهای قدرت و کارتهایی که در دست دارد، بازی خود را بیرحمانه پیش میبرد. در واقع، روسیه پوتین برخلاف چین که متکی بر قدرت اقتصادی خود، به دنبال تبدیل شدن به ابرقدرت است؛ خواسته یا ناخواسته، راهی جز اتکا به ابزارهای نیمهسختی چون جایگاه ژئوپلتیک و دیپلماسی (جنگ) انرژی ندارد. طبعا، اروپا و غرب نمیتوانند این دو ابزار را از دست روسیه بستانند.
سیاست دولت در روسیه، همچون هر کشور دیگری، تا حد زیادی تابع جغرافیاست. با وجود همه درهمتنیدگیها و درهمفرورفتنهایی که جهان امروز را صورتی شبکهای بخشیده؛ اما پارامتر جغرافیا (بهویژه در ابعاد گسترده و در نقاط حیاتی) همچنان عاملی تاثیرگذار بر مناسبات قدرت است. طبعا، در این میان روسیه که حتی پس از فروپاشی، همچنان پهناورترین کشور دنیاست و مهمتر از آن، شیر بخش قابلتوجهی از گاز اروپا را در دست دارد؛ بیش از اغلب کشورها به ابزارهای ژئوپلتیک متوسل میشود. گفتوگوی برابر با چنین کشوری - اگر نگوییم: "محال"- اما بهغایت، "دشوار" است. در واقع، شکل اصلی و اصیل میز گفتوگوی پوتین و مکرون، همان حالت طبقاتی است که لیبراسیون تصویر کرده است. گفتوگوی پوتین و مکرون، گرچه در مقام دو رئیسجمهور از دو کشور مهم اروپا، در ظاهر "گفتوگویی برابر" است؛ اما با توجه به ابزارهای ژئوپلتیک و انرژی که روسیه در اختیار دارد، در باطن "گفتوگویی نابرابر" را شکل میدهد و پوتین را در جایگاهی فراتر مینشاند. منطق آن هم، خیلی ساده است: کرملین اگر گاز را قطع کند، الیزه یخ میزند!
پایه سوم: بازدارندگی علیه ناتو
روسیه برای آنکه ناچار نشود از این ابزار سود جوید، خواسته ظاهرا کوچکی از اروپا و غرب دارد؛ "به حیاط خلوت من کاری نداشته باشید!". البته، اینکه دایره این حیاط خلوت تا کجاست؛ محل ابهام است. آیا مثلا ایران، عراق و سوریه هم شامل آن میشود؟ بعید است ابعاد ادعای روسها چنین گسترده باشد؛ گرچه تلاش خود را در مقاطع مختلف به کار بستهاند تا در این مناطق هم، چانهزنی کنند و بهاصطلاح، با این کارتها هم بازی کنند. اما در مقابل، جای تردیدی نیست که مسکو، کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق (بهویژه اوکراین، بلاروس، گرجستان و قزاقستان) را حیاط خلوت خود میداند و در برابر قدرت گرفتن هر نیروی مخالف منافع خود در این کشورها میایستد. ازاینروست که نهتنها اپوزیسیون و جریانهای دموکراسیخواه در داخل روسیه که در این کشورهای پیرامونی هم، از فشارها و حملات مسکو و دولتهای همسوی آن در امان نیستند. از طرفی، توسعه ناتو به شرق و در بر گرفتن کشورهای اروپای شرقی و در ادامه بقایای اتحاد جماهیر شوروی، روسیهی پوتین را به شکلی دائم در قالب استراتژی "خارپشت" قرار داده است؛ فرو رفتن در خود و نشان دادن تیغها به دیگران.
پایه چهارم: نوستالژی علیه وضع موجود
در کنار همه این موارد، بخشی از مساله هم به ذهنیت تاریخی پوتین در مقام رهبر روسیه بازمیگردد. روشن است که پوتین گرچه سیاستمداری اقتدارگرا و جویای دیکتاتوری ملّی (و حتی منطقهای) است؛ اما از جنس اقتدارگرایان متوهمی چون صدام، قذافی یا کیم جونگ اونِ کرهشمالی نیست. او واقعیت قدرت و منطق موقعیت خود را میشناسد. اما اینهمه باعث نمیشود راه بر آرزوها و رویاهای روزگار گذشته ببندد. اتحاد جماهیر شوروی گرچه امروز در نگاه جهانیان، نمونهای تاریخی است که تنها در موزهها میتوان از آن سراغ گرفت؛ اما در ذهنیت رهبری چون پوتین - و شاید ذهنیت تاریخی اغلب مردم روسیه و حتی روستبارهای دیگر کشورهای اتحاد جماهیر سابق- "رویای امپراتوری" پابرجاست. کافی است خود را جای روسها بگذاریم تا به آنها حق دهیم. درحالیکه بیش از ۱۴۰۰ سال از سقوط امپراتوری ساسانی در ایران میگذرد و حتی، آخرین پادشاهان قدرتمند (شاهعباس صفوی و حداکثر نادرشاه افشار) سدههاست زیر خاک خفتهاند؛ هنوز گفتمان متکی بر امپراتوری شکوهمند باستانی ایران در ذهن و ضمیر بسیاری از ایرانیان، جا دارد. هنوز، وقتی از بحرین، جمهوری آذربایجان، حتی گرجستان و افغانستان سخن میگوییم؛ از "پارههای تن وطن" سخن میرود. هنوز، مواجهه تیمهای ملی و باشگاهی فوتبال ایران با حریفان عربی، بیش از رقابتی ورزشی، جنگی حیثیتی است؛ گویی، هنوز میخواهیم انتقام قادسیه را بگیریم. چنان که وقتی صدام در ابتدای حمله به ایران شعار "تکرار قادسیه" را داد، خون در رگها جوشید. حال برگردیم به روسیه؛ کشوری که نه ۱۴۰۰ سال که تنها ۳۰ سال از دوران ابرقدرتی آن میگذرد. چگونه میتوان انتظار داشت پوتین (و یا هر رهبر دیگری که در کرملین بنشیند)، عقده استالینیسم - و یا دستکم، برژنف و خورشچف بودن- نداشته باشد؟ چگونه میتوان انتظار داشت ساکت بنشیند و چشمک زدن ایالتهای دیروز خود را به ناتو و آمریکا ببیند و دست به کاری نزند؟ اگر ما جای پوتین بودیم، این عقده را به شکلی بیرون نمیریختیم؟ حتما. حداقل کاری که میکردیم، این بود که یک رهبر بلوک غرب را بنشانیم در دورترین جای ممکن میز! مخصوصا، در جهان رسانهای مجازی امروز که حاشیه بیشتر از متن و تصویر بیشتر از سخن خریدار دارد. پوتین، غیر از گاز و جغرافیا و تاریخ و نوستالژی، زبان این سیاست مبتذل را هم بلد است....