به بهانه آنچه در پی انتشار خبر دیدار سفیر ایران با ایلان ماسک در فضای سیاسی شکل گرفت

عباس موسایی| فعال سیاسی اصلاح‌طلب

واکنش‌های گسترده داخلی و خارجی به خبر دیدار سعید ایروانی، سفیر ایران در سازمان ملل و ایلان ماسک، یکی از شناخته‌شده‌ترین چهره‌های حامی و نزدیک به دونالد ترامپ را می‌توان ناشی از تأثیرپذیری گسترده سایر زیرسطوح سیاست، از مسئله پیچیده «رابطه ایران و آمریکا» دانست. علیرغم ِ تکذیب این خبر توسط سخنگوی وزارت خارجه ایران، مخالفت /موافقت/ درخواست گفت‌وگو/تخطئه دیدار و... ، حاکی از گستره وسیعی از تأثیرگذاری/پذیری از این مسئله است.
رابطه خصمانه‌ای که از بدو شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایران و با تقابل ایدئولوژی‌بنیان این دو کشور، رابطه سایر ِ کشورها با ایران را نیز تحت‌تأثیر خود درآورده و از سویی بر زیرسطوح مختلف سیاست بین‌المللی، منطقه‌ای، داخلی، فرهنگ، اجتماع، اقتصاد، امنیت و... تاثیر گذاشته است.

۱/ اهمیت استراتژیک ایران

محی‌الدین مصباحی، ژئواستراتژیست برجسته ایرانی و صاحب کرسی استادی در دانشگاه فلوریدا، در کنار ِ اهمیت ِ استراتژیک ایران، نقش محوری دشمنی آمریکا و ایران را در شروع و ماندگاری بحران‌های مختلف، قابل‌توجه می‌داند و می‌نویسد: «هیچ‌یک از جنگ‌های منطقه‌ای از ۱۹۷۹تاکنون، ظهور چالش و افراط‌گرایی اسلامی، نظامی‌سازی دموکراتیزه‌سازی و اصلاحات اخیر در منطقه (به‌عنوان مثال« بهار عربی») و آینده پیمان منع گسترش تسلیحات هسته‌ای، بدون فهم اهمیت استراتژیک ایران و نقش محوری دشمنی آمریکا و ایران در شروع و ماندگاری آن بحران‌ها، قابل‌تبیین نیستند» (مصباحی، تنهایی استراتژیک ایران، ترجمه علی نعمت‌پور، ۱۰۹). مصباحی اهمیت استراتژیک ایران را فراتر از موقعیت منطقه‌ای ایران می‌داند و آنها را محصول ِ سه عامل متقابلاً تقویت‌کننده برمی‌شمارد که از ۱۹۷۹ و پس از شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایران، هم‌افزا شده اند:

«نخست، ناشی از ویژگی‌های ژئوپلیتیکی تاریخی ایران به‌عنوان دالان سرزمینی اصلی در قلب زیرمجموعه‌های خلیج‌فارس، خاورمیانه/شامات، قفقاز/آسیای مرکزی و جنوب غرب آسیا است.

دوم، ناشی از درهم‌تنیدگی مرکزیت ژئوپلیتیکی تاریخی/سنتی، این کشور با فرهنگی پویا و انتقادی(ژئوکالچر انتقادی) در قالب یک ایدئولوژی ضدهژمونیک و روایت و اقدام قومی_مذهبی در سطح منطقه و جهان است که تدوین ِ سیاست برای قدرت‌های منطقه‌ای و بزرگ را پیچیده کرده و روابط آنها با ایران را دچار ِ مشکل کرده است.

سوم اینکه فضای تخاصمی ایران و آمریکا، اهمیت استراتژیک ایران را شکل داده است. از ۱۹۷۹تاکنون، این تضاد همواره در حال تکامل به طرز عمیقی بر ژرفا و گستره پویایی‌های ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچرِیک مجموعه ابرمنطقه‌ای که ایران در آن به یک دولت پیونددهنده محوری در چندین وضعیت مهم بدل شده، تأثیر گذاشته است» (مصباحی، همان، ۱۰۸).

رابطه تخاصمی ایران و آمریکا، از طرفی جمهوری فدراتیو روسیه، به‌عنوان وارث اتحاد جماهیر شوروی (کانون قطب شرق) در برابر آمریکا (به‌عنوان کانون قطب غرب در دوران جنگ سرد را حتی در دوران پساجنگ سرد)، به رضایت و حمایت آشکار از این تقابل و تخاصم سوق داده است. در روایتی رادیکال که بالاخص در سالیان اخیر و با روی کار آمدن دولت‌های غرب‌ستیز در ایران شکل گرفته و متأثر از آموزه‌های اوراسیاگرایانه الکساندر دوگین (مشاور ِ پوتین و تئوریسین احیای روسیه بزرگ بر اساس غرب‌ستیزی اوراسیاگرایانه) ‌نقشی مهم برای ایران در این منازعه تعریف کرده است، هزینه‌های هنگفتی بر منافع ملی ایران تحمیل کرده است. (برای آشنایی با آرای دوگین در این زمینه، رجوع کنید به گفت‌وگوی دکتر صادق حقیقت با وی در اندیشه‌پویا، ش59، خرداد و تیر 98).
مصباحی، سیاست روسیه و چین را در برابر ِ برنامه هسته‌ای ایران، به‌عنوان مهم‌ترین پرونده ایران در سیاست خارجی، که بر سایر ابعاد سیاست خارجی ایران نیز تأثیر گذاشته است (علیرغم ِ برخی اختلاف‌های جزیی و تاکتیکی) فرصت‌طلبانه ارزیابی کرده و علیرغم ِ همراهی حداکثری با آمریکا، کلیت هزینه‌های تقابل با ایران را بر دوش آمریکا احاله می‌دهند: «به شکل قانع‌کننده‌ای می‌توان استدلال کرد که چین، همراه با روسیه، ایران ِتوانمند هسته‌ای - به‌عنوان ِ یک ابرقدرت منطقه‌ای جسور، مستقل و جاه‌طلب- را برای منافع استراتژیک خود در خاورمیانه/اوراسیای بزرگ‌تر بسیار چالش‌آفرین می‌داند... دنباله‌روی جمهوری خلق چین و روسیه از آمریکا در سازمان ملل، منجر به کسب مشوق‌های قابل‌توجه استراتژیک برای مهار ِ کم‌هزینه ایران می‌شود، درحالیکه احاله هزینه استراتژیک رویارویی با ایران، باید کاملاً برعهده آمریکا باشد» (مصباحی، همان، ۱۱۴) مصباحی سیاست چین را زیر سایه مواضع روسیه، همراهی با آمریکا، ابهام آگاهانه، کم‌هزینه، ریسک‌گریز، سواری گرفتن ِ مجانی و درعین‌حال موازنه کم‌ریسک به‌گونه‌ای که علیرغم حفظ رابطه دوستانه با تهران، دشمنان و رقبای منطقه‌ای ایران همچون اسرائیل، عربستان و متحدان زیرمنطقه‌ای آن را نیز راضی نگه دارد... بنابراین سیاست چین در برابر ِ برنامه هسته‌ای ایران، سیاست کورمال‌روی است. (مصباحی، همان، ۱۱۵،۱۱۹).
اتحادیه اروپا به‌عنوان بخش موثری از غرب، اما علیرغم آنکه به‌علت اشتراک نگرشی، راهبردی و ایدئولوژیک، متأثر از رابطه تخاصمی ایران و آمریکا بوده و در همراهی حداکثری با ایالات‌متحده، در تحریم و‌ فشار به ایران، اقدام می‌کند، اما کوشیده است تخاصم و منازعات ایران و کشورهای غربی را متفاوت‌تر از آمریکا و در ذیل درجه‌ای بیشتر از دیپلماسی تعریف کند، گرچه‌ در نهایت در پیروی از وضعیت تخاصمی ایران و آمریکا، قرار می‌گیرد.
به نظر می‌رسد در سالیان اخیر، رویکرد تقابلی ایران و آمریکا، به‌شدت متأثر از رویکردهای رئالیستی تقلیل‌گرایانه‌ای بوده است که از سویی این تخاصم ایدئولوژیک را تشدید کرده و از سویی، فاقد ِ ظرفیت‌های کافی و موثر در راستای عبور از مخاصمه به مفاهمه و گفت‌وگو بوده است. از منظری دیگر، می‌توان مدعی شد که حواشی و امکاناتی که این مخاصمه ایدئولوژیک، کم‌وبیش برای کشورهایی چون چین، روسیه و دشمنان و رقبای منطقه‌ای ایران فراهم آورده، سیاست‌های کارشکنانه گسترده‌ای برای محافظت از این ناوضعیت در دستور کار قرار گرفته است. از طرفی نباید از منافعی که این ناوضعیت برای گروه‌های ذی‌نفع در داخل کشور، به ارمغان آورده است، چشم پوشید؛ همان گروه‌هایی که تحت‌عنوان کاسبان تحریم، در نقش لابی چین و روسیه بازیگری/بازیگردانی، می‌کنند.

پرونده هسته‌ای ایران و تبعات آن را می‌توان یکی از مهمترین شواهد تأییدکننده نظریه تنهایی استراتژیک ایران دانست که توسط محی‌الدین مصباحی، تئوریزه و ایضاح شده است. نظریه‌ای که مدعی است: «ایران، چه آگاهانه و خودخواسته و چه ناخواسته و از روی ناچاری به‌گونه‌ای استراتژیک تنها و از هرگونه اتحاد معنادار و متصل به قدرت‌های بزرگ محروم است». همراهی حداکثری همه قدرت‌های بین‌المللی و نیز کشورهای منطقه با پروژه تحریم ایران و فراتر از آن، سوءاستفاده از این وضعیت برای سواری گرفتن بیشتر، انزوای بیشتر ِ ایران را در پی داشته است.

۲/ پارادایم شیفت؟

با این تمهید مقدمات و نیز تغییرات اساسی در مختصات و ماتریس پیچیده جهانی و منطقه‌ای، شناخت روزآمد سیاستمداران و مجموعه نظام حکمرانی و پیامدهای تغییرات جدید در ایالات متحده، شناخت به‌مراتب بیشتر از سکاندار جدید کاخ‌سفید نسبت به دور اول ریاست‌جمهوری وی، می‌توان انتظار داشت که دیدار ِ ایروانی/ ایلان ماسک، آغاز ِ یک شیفت و تغییر در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باشد. شعار اصلی دونالد ترامپ یعنی «اول آمریکا»، می‌تواند بسترساز این شیفت راهبردی باشد؛ به‌گونه‌ای که از طرفی پیامدهای راهبرد و شعار اول آمریکا، حواشی و ظرفیت‌های بهره‌گیری از فضای تخاصمی ایران و آمریکا را از فرصت‌طلبان جهانی و منطقه‌ای می‌گیرد و از طرفی، منازعه روسیه و آمریکا را از فضای شبه‌جنگ‌سردی غرب و شرق، خارج و وارد فاز ِ مصالح کشورها خواهد کرد. از سویی، فشارهای روسیه برای پیروی ایران از رویکرد تخاصمی و غرب‌ستیزانه تئوریزه‌شده توسط الکساندر دوگین، تقلیل پیدا کرده، در تشدید شکاف راهبردی آمریکا و اتحادیه اروپا در خصوص ناتو، اوکراین و... انگیزه روسیه برای دمیدن در تقابل ایدئولوژیک ایران و آمریکا، کاهش پیدا خواهد کرد.
در نابسندگی روش و راهبردهای رئالیستی و لیبرالیستی، جمهوری اسلامی ایران، می‌تواند با شناختی گسترده‌تر، همه‌جانبه‌بین‌تر و برآمده از رویکرد سازه‌انگاری، تهدیدات و ظرفیت‌های وضعیت متفاوت کنونی را بازشناخته، از این ناوضعیت تخاصمی، عبور کرده و با غلبه بر دوگانه کاذب امنیت یا توسعه، توسعه و امنیت و اقتدارملی را همزمان در رویکرد موازنه مثبت، در دستور کار قرار دهد. راهبرد برآمده از سازه‌انگاری، دشمن‌شناسی ایرانیان را با ظرافتی ظریف‌تر از گذشته، فاقد تصلب و فروبستگی‌های تقلیل‌گرایانه ماضی، عبور کرده از خوش.بینی‌های برآمده از رویکرد لیبرالیستی ِ برآمده از صِرف حقوق بین‌الملل، می‌شناساند. در شناخت برآمده از سازه‌انگاری، علیرغم فهم اهمیت ساختار، کیستی کارگزار نیز از درجه‌ای تعیین‌کننده برخوردار است و سیاستمدار آشنا به سازه‌انگاری حتی اگر گزاره رتوریک «برای ما فرق نمی‌کند که چه کسی در آمریکا رأی بیاورد» را بر زبان بیاورد، اما حتماً می‌داند و می‌فهمد که بسیار فرق دارد که چه کسی در آمریکا رأی می‌آورد. سازه‌انگاری، همزمان به نیت، زبان و رفتار برای شناخت اهمیت می‌دهد و به اصل استوار سان‌تزویی شناخت دشمن و پیامدهای آن ملتزم است: «خودت را بشناس و دشمنانت را، در هزار نبرد شکست نخواهی خورد».


۳/ فرصت ترامپ
پس از نگارش مطلب فوق، گفت‌وگویی از برنارد آنری لویی با ضدرسانه ایران اینترنشنال منتشر شد که حاکی از آن است که مخالفان ِ ایران نیز از امکانات و فرصت‌های روی کار آمدن ترامپ برای حل مسائل ایران و آمریکا، می‌ترسند. لویی را می‌توان یکی از جدی‌ترین متفکران ضدایرانی دانست که با نام ِ «ایران» نیز مشکل دارد، امکانات رسانه‌ای، سیاستی و سیاست‌ساز ِ فراوانی برای پیشبرد اهداف ِ شوم خود دارد، رفت‌وآمدهای زیادی به اسرائیل داشته و بر تصمیم‌گیران کاخ الیزه تأثیرگذار است. ایشان صرفا آدم احساسی طرفدار ِ اسرائیل نیست که این کارها را انجام می‌دهد، بلکه یک متفکر و سیاستمدار کارکشته‌ای است که برای خاورمیانه نسخه‌ای دارد که اتفاقا راست افراطی آمریکا هم این نسخه را دارند. یعنی تنها راه نجات جهان از خاورمیانه و حتی تنها راه نجات خاورمیانه آن است که هیچ قدرت بزرگی در آنجا نباشد. بنابراین، تلاش می‌کند حتی نسخه تضعیف و حتی تجزیه کشورها در خاورمیانه را به‌عنوان نسخه رهاساز، برجسته کرده و جا بیندازد. وی صرفا خواستار تغییر نام ایران نیست، بلکه خواستار تضعیف و فروپاشی نظمی است که ایران نامیده می‌شود. اینکه برنارد لویی، پس از روی کار آمدن ترامپ، متأثر از ایده اول آمریکا، عقیده و ایدئولوژی ترامپ را معامله کردن نامیده که از دل این ایده، امکان معامله با ایران، فراهم آمده و ممکن است شاهد شگفتی‌های بزرگی، باشیم! اسرائیل هم می‌تواند شاهد شگفتی‌های بزرگی باشد. ‌این شگفتی بزرگ، همان چیزی است که نظریه سازه‌انگاری، روی میز ِ تصمیم‌گیران و سیاستگذاران ایران قرار داده و این امکان را فراهم آورده تا روی کار آمدن ترامپ را به‌عنوان فرصتی برای شکل‌دهی به وضعیتی جدید و از بین بردن مقدمات و مقومات ایران‌ستیزانه راست افراطی صهیونیستی و سیاست ایدئولوژی‌بنیان غربی، مدنظر قرار دهند. علاوه بر آن، این فرصت می‌تواند جریان‌های راست افراطی داخلی ضدملی و نیز راست افراطی براندازی‌خواه را به بن‌بست‌های هویت‌سوزی، رهنمون سازد؛ مخالفت‌ها و کارشکنی‌های این جریان‌ها و رسانه‌هایشان ، در همین راستا قابل تحلیل است.